میدونید رابطه سمی مثل چی میمونه...مثل یه پسر بچه و ماشین اسباب بازی اون پسر بچه...پسربچه عاشق ماشین بود خیلی ازش مراقبت میکرد مواظب بود خراب نشه چون اونو تازه پدرو مادرش براش خریده بودن اما به مرور براش تکراری میشه هفته ای یه بار باهاش بازی میکنه کم کم از بالای طاقچه به کنار دیوار منتقل میشه...پسربچه هروقت یه کوچولو باهاش بازی میکنه و بعد پرتش میکنه یه گوشه...هر سری با پرت شدن و خوردن به دیوار یه جای اون ماشین خراب میشه یه بار لاستیک یه بار بدنه ی ماشین تا اینک به یه اسباب بازی داغون تبدیل میشه جوری ک اصلا شباهتی به اون ماشین خوشگل روزای اول نداره...من الان همون ماشینم با یه قلب پنچر شده💔