سلام،من برای بار دوم باردار شدم البته ناخواسته رود و اول قصددانداختن داشتم دیگه خوردیم ب شبای قدر گفتم بندازم اونم تو این شبا خیلی گناهه،آخه یکی دیگه رو هم ۲ سال نیم پیش سقط کردم،راستش خوشحالم نیستم ،ولی حرفای مردم بیشتر اذیت میکنه،چرا الان اوردی ؟زود رود؟ خرجش زیاده، تو که میدونستی استراحتی هستی چرا اوردی؟دخترم ۳ سالو ۳ ماهشه،تا بدنیا بیاد میشه ۴ سال،موندم با این همه حرف چجوری کلافه نشم،بیشتر بخاطر عذاب وحدانش نگه داشتم،از یه طرفیم میترسم بعد بدنیا اومدن افسرده شم
منم ناخواسته باردارم منم دو تا سقط داشتم یکی خودش افتاد یکی خودم انداختم الان اینو نمیدونم چکار کنم حتی نمیرم دکتر نه میخوامش نه میتونم بندازم کسی چیزی نمیگه بهم ولی خودم میدونم اشتباهه داشتنش من بچم دو ماه دیگه میشه ۲ سالش
برای همه آرزوی آرامش دارم ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوشترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادقترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربونترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قویترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همهی اینها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید
باهاش کنار بیا کاریه که شده منم دقیقا مثل تو شدم از خدا میخوام صحیح و سالم بیاد بغلم اخرعاقبت به خیر شه من نگرانیم از اینه که شرمنده شون بشیم با این وضعیت اقتصادی دوس دارم بچه هام کمبود نداشته باشن این افکارم هنوز باهامه ولی خب توکل به خدا
به قضیه بارداریت کاری ندارم ولی برام سوال پیش اومد ، یعنی شما تو زندگیت هر جا به قول خودت حرفهای مردم خیلی اذیتت کرد طبق نظر اونها زندگیتو تغییر میدی؟؟؟