اینکه نمیتونم با رلم برم قرار بخاطر اینکه بابام راضی نیست ب دوستیمون و الان پنهونی رلیم..
بخاطر اینکه فک میکنم دوسم نداره
بخاطر اینکه ب هم میرسیم یا نه
بخاطر حسرت ی بغل کردن
بخاطر قرار رفتن با زورو بلا و ترس
نمیدونم دوستیمون ب کجا میکشه ولی رلم خیلی بهم امید واری میده..دلم خیلی براش میسوزه از اینکه نمیتونم برم قرار ازینکه.....نمیدونم چی بگم تو این یک سالی ک باهمیم چاهار پنج بار همو دیدیم فقط بعدم مثه لیلی و مجنونا تا ی هفته راجبش حرف میزدیم
نمیدونم..رلم همش از اینده میگه.دوسش دارم نمیخوام از دستش بوم
میشه برام دعا کنین؟؟
ک این مشکلات تموم شه و بتونم چن ساله دیگه ب بابام بگم و اونم موافقت کنه