2777
2789

من دبیرستان بودم و پسرخالم دیگه بقولی میگن موقع ازدواجش بود. مامانم خیلی این پسر خالم رو دوست داره همش میگفت دوست دارم دامادم بشه البته منم خیلی باهاش دعوا میکردم از این حرفا نزن من هنوز کوچکم و این ۱۰سال ازم بزرگتره اما کو گوش شنوا.هنوز خیلی بنظرم از لحاظ عقلی بچه بودم🥲😅بعد خودش گفته بود منو میخواد اما باباش مخالف بود خاله هام همشون خیلی دوست داشتن واقعا این اتفاق بیوفته اما یکی از خاله هام چون دخترش دو سال از من کوچکتره همش حسادت میکرد و شد اتیش بیار معرکه همش میرفت پیش خالم و شوهرخالم بد خانواده ما رو میگفت و میگفت که شما باید یه دختری بگیرید مثل خودتون پولدار باشه اینطوری باشه و اونطوری و یکی از دخترای فامیل رو بهش پیشنهاد میداد همش . بعد این شوهر خالم کلا از اول مخالف بود و بعدم خیلی دستش توی دعا و ایناست . با همین خالم که میگم میرفت حرف مارو میزد رفتن دعا گرفته بودن که پسرخالم خوشش از اون دختره که خالم معرفی کرده بود بیاد و واقعا هم همینطور شد .

هعی دنیا

اگه از عذابِ چیزی در ترس باشی... همین الان از ترسِش در عذابی :) فقط حیدر امیرالمؤمنین☆زنده آنست که قربانیه حیدر گردد  * هر که قربانه علی (ع) نیست... یقین میمیرد☆ ^روزای سختی گذشت که اگه امید به اون بالایی نبود پلی نداشتم برای گذر کردن از اون سختیا پس اگه همیشه هم قرار باشه تنها باشم اونایی که دلم بهشون خوشه و عشقی که بهشون دارمو رو با هیچ چیز تو این دنیا عوض نمیکنم حتی با جونو عزیزانم^ الحمدالله در حده خودم آدمه شادو شنگولیمو امیدوارو با انرژی ولی این جمله رو از یادگاره گذشته یادتون نره: گاهی وقتا باید یه سریارو که حالتو خراب میکننو داغونت میکننو خاک کرد تو زندگی حتی اگه براش میمردی یه زمانی، راستی شنیدین میگن خاکِ مرده سرده؟ولی من میگم بعضی آدما که حتی تو واقعیت هنوز نفس میکشن ولی وقتی تو ذهنمون خاک میشن نم نم نوشته های سنگِ قبری که با خاطره های خوبو بدی که ازشون داشتیمو براشون نوشتیم کمرنگو محوتر میشن 🙂

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

دختره واقعا دختر خوبیه و خانواده خوبی داره . بعد دیگه رفتن خاستگاری و حتی اولاش دختره مخالف بود چون اونا وضع بهتری داشتن و باکلاس تر بودن بعد اما خوب خلاصه جواب مثبت داده و اینا عقد کردن . چند هفته دیگه هم عروسیشونه . خلاصه میخوام بگم درسته بچه بودم اما از بس این حرفا رو جلوم زده بودن خودمم خیلی دوست داشتم بشه . الان من این پسرخالم رو میبینم خجالت میکشم . البته من اون موقع اصلا رفتار ناشایستی نداشتم . ولی خوب اگر اون موقع خالم نمیشد اتیش بیار معرکه الان خیلی اوضاع من فرق داشت . دختره رو پارسال براش ایفون۱۲خرید🥲الانم بهترین تالار شهر نوبت گرفتن و موقع عقد اینقدررر طلا براش گرفته بودن که نگو . 


اون موقع میگفتن که واقعا شوهر خالم راضی شده بود و دلش نرم بود و زود به زود هم میومد خونمون اما خاله گلم زد همه رو خراب کرد. حتی همیشه میگه دختر خودم رو میخواست و میگفت اگر زهرا چند سال بزرگتر بود دختر خودت رو میگرفتم . الکیییی همش بخدا الکی میگفت . چون دختر خالم که همیش خواهر پسرخالم باشه رفیق فابه هم بودیم همه خبرا به گوشم میرسید . 

الان مثلا من هرکاری کنم این خالم دخترش رو مجبور میکنه همون کار رو بکنه . در کل توی خانواده ما دختراشون میگن گیجن یعنی تنها یه اداره نمیتونن برن و کلا از پس خودشون برنمیان . یه بار داییم با دخترش دعوا کرده بود میگفت ببین اون خودش کلاس داشته باشه میره و میاد و مدرسه هم همینطور و خیلی تعریف داده بود حال ندارم بقیش رو بگم بعد این خالم اونجا بوده خیلی زورش اومدع بود باز حرفه منو پیش داییم زده بود . الان مامانم هر روز خدا با این خالم صحبت میکنه و همه جیک و پوک مارو میگه بهش و حتی خودشم میدونه اون خیلی حسودی میکنه بازم ولش نمیکنه . همین خالم همیشه حرفا مامانمو دوبرابر میکنه میره میزنه اما مامانم هیچ ولش نمیکنه‌. پارسال هم یه هانومی ما رفته بودیم بیمارستان خوشش هم من اومده بود شماره مامانمو گرفته بود برای پسرش بعدا یکی دوبار بار مامانمو و این خانمه همو دیدن مامانم پیش این خالم نگفته بود فقط به یه خاله دیگم گفته بود که اون راهنماییش کنه اما اون رفته بود پیش این خاله معرفه گفته بود اونم میره پرس و جو میفهمه این زنه از اقوام نزدیک همسایشونه و میره اونجا چقدررررر بد ما رو میگه اما بعدا همون زنه به مامانم گفته بود فلانی از اقواممون همسایه خواهرته اینارو گفته . دیگه اینم بهم خورد . پسره یدونه بود و سه تا خواهر داشت که ازدواج کرده بودن و این پسره مهندس یه شرکت بوده و خر پول بودن . اون پسرخالم هم که گفتم اونم خیلی پولدارن . 


خلاصه این تا اینجا این دوتاکه خیلی موقعیت خوبی بودن رو خالم بهم زد 🥲


الانم یه پسرخاله دیگم هست اون خانوادش یه چند سالیه بقولی جون گرفتن و پولدار شدن اما خودش درس خونده و معاون اداره اموزش پرورشه اما باز هم به گوشم رسیده این خاله گلم بازم میخواد خراب کنه . البته اینکه این یکی رو من واقعا خوشم ازش نمیاد و خیلی هم ازم بزرگتره من فقط میخوام بگم که زورم میاد از خالم . 


خانوادم وضع مالی خوبی نداریم اما از لحاظ رفتار و اینا بابا و مامانم خوبن واقعا ادمای درستین . خودمم همه میگن بین دخترای فامیل زرنگ ترم قیافه بهتری هم دارم .همه به چشای درشتم میشناسنم😅قدم هم بلندع . بچه زرنگ فامیل بودم و خیلی درس میخوندم اما سال دوازدهمم بخاطر مسائل مالی از درس فاصله گرفتم چون کرونا هم بود دیگه اون سال خوب نخوندم و کنکور قبول نشدم. یکسال هم پشت کنکور موندم که بخونم باز نشد بخونم چون خونمون کوچکع جا برای خوندن ندارم . امسال هم دارم میخونم اما هر روز با داداشم سر اتاق دعوامون میشه چون منم جا ندارم درس بخونم . بزرگترین ارزوم اینه پزشکی قبول بشم . از بچگی این ارزو رو داشتم. خیلیا وقتی میشنیدن این ارزومه سرکوفتم زدن و مسخرم کردن که نمیتونی قبول بشی و پزشکی برای ادم پولداراست . من الان ارزومه یه اتاق توی بیابون داشتم که اونجا میتونستم درس بخونم. مامان و بابا و داداش گلمم همش میرن از بیرون مریض میشن و میان منو زرت و زرت مریض میکنن و از هر ماه یک هفته یا خودم مریضم یا مریض داری میکنم و باید براشون غذا درست کنم و ببرمشون دکتر . الان هم سه روزه هرچی ماسک هم زدم که مریض نشم اما امروز یه سر افتاده بودم نتونستم بخونم و از هفته قبل تا الان همه کارای خونه روی دوشمه الانم مامانم داره صدام میزنه که برم غذا درست کنم🥲. خیلی دلم برای خودم میسوزه . 

طوری درسم خوب بود که کل معلمای دبیرستانم منو اولین قبولی مدرسه حساب میکردن اما سال دوازدهم وقتی قبول نشدم و نمرات نهاییم همه پایین شدن . توی پیام ازم در مورد کنکور میپرسیدن منم میگفتم که هیچ نخوندم و از معاون مدرسمون شنیده بودن اوضاع خانوادم چطوره تقریبا خیلی برام ناراحت میشدن . 🥺حتی یه بار معاونمون به مامانم گفته بود میخواین کتاب کنکوری بدیم بهتون منم وقتی مامانم اینو بهم گفت اینقدریییییی گریه کردم که نگو . خلاصه الان مشکل من کتاب و اینا نیست چون با هزار بدبختی کتابام رو خریدم و یه ملاس هم ثبت نام کردم.مشکلم اینه جایی برای درس خوندن ندارم . 

خونمون کوچکع و همشم یه اتاقه. پانسیون اصلا پولش رو ندارم برم و کتابخونه هم مسیرش دوره و نه میتونم کرایه اسنپ بدم و نه بابام ماشین داره که بخواد ببره و بیارم. بین زمین و اسمون موندم . همه داراییم یه گوشواره طلاست چندبار زده به سرم که بفروشم برم بدم برای پانسیون شبانه برم که شبم اونجا باشم تا خیلی درس بخونم ولی مامانم نمیزارع و میگه همین خونه درس بخون الکی بهونه نیار . از این زندگی خسته شدمممممممم . بخدا همه حرفا واقعیتن چون الان یه عده میان میگن الکیع🥺🥺


حتی یه خیریه سال دوازدهمم‌ پیدا کردم از گوگل چقدر پیام دادم و اینا گفتن باید تحقیق کنیم بعدم گفتن ما فقط به دانشجو کمک میکنیم و اگر دانشگاه دولتی قبول شدی بگو تا کمکت کنیم و هرچی گفتم من الان نیاز ندارم قبول نکردن. 

بهدا دارم میترکم . اینکه همش جایی برم خونه کسی همه سرکوفت بزنن خانوادمو . اینکه چیز خوردنی زیاد بیارن و یه طوری رفتار کنن انگار دارن گدا غذا میدن . اینکه بقولی همه بهمون فیس کنن نمیکشم دیگه مگه من چند سالمه🥺

خالت از خدا نمیترسع واقعا

درساحل زندگی قدم میزدم،همه جا دو رد پا دیدم،جای پای من و خدا،به سخت ترین لحظات که رسیدم،فقط یک جای پادیدم،گفتم خدایا درسخت ترین شرایط مرا تنها گذاشتی،ندا امد تورا در سخت ترین شرایط به دوش کشیدم....

اولا خالت خیلی عوضیه ازش فاصله بگیرین 

دوما هنوز سنی نداری دختر درس بخون برو‌کتابخونه که پزشکی قبول بشی ایندتو بسازی 

مطمئن باش موفق بشی ادمای موفق میان سمتت 

با مادرو پدرتم منطقی صحبت کن حرفای دلتو بگو 

به مامانت بگو هرچیزیو بخالت نگه اصلا و ابدا 

گفتم اگه تو خونه نمیتونی درس بخونی برو کتابخونه 

اولا خالت خیلی عوضیه ازش فاصله بگیرین  دوما هنوز سنی نداری دختر درس بخون برو‌کتابخونه که پزشکی ...

خودمم همه اینا توی ذهنم هست اما کتابخونه مسیرش دوره نمیتونم هر روزه برم و بیام . هر روز هم خودمو داداشم با هم دعوا داریم . نمیدونم شاید مامانمو راضی کردم که برم یه پانسیون شبانه تا بیشتر درس بخونم و اونجا همش توی فکره درسم کمتر هم عصبی میشم . نه بابا مامانم درست بشو نیست . یه بار یه چیزی داشت با همین خالم تلفنی صحبت میکرد اروم گفتم مامان اینو نگیا بعد یهو درومد گفت ببین این میگه اینو پیش خاله نگو🥲حتی داداش و بابام هم باهاش دعوا میکنن که همه حرف رو نزن اما میره گوشی میگیره دستش یواشکی یه گوشه ای همه گزارشارو میده . این خالم همه حرفای مامانم رو میره همه جا میزنه بعد مامانم یه حرف عادی که اون گفته بود رفته بود پیش یه خاله دیگم همینطوری حرف میزدن اینم گفته پریروز زنگ زد پشت گوشی چقدر با مامانم دعوا کرد من بزور گوشی رو قطع کردم . 

یه بارم قبلا یه چیزی شده بود من فقط پشت گوشی درومدم گفتم کمتر حرف مامانمو بزن صدتا حرف منو زد پشت گوشی و گفت تورو سگ میگیره هیچکس نگاه خودت و خانوادت نمیکنه و تو با این زبونت هیچی نمیشی . خلاصه الان یکسال از این گذشته اما هنوز کلمه به کلمه همه رو یادمه . یه خاله دیگم هم یه بار خونه ما سر سفره ما درومد بهم گفت تو هیچی نمیشی حتی دانشگاه قبول بشی پس میخوای چی بخوری که پول نداری همه اینا یادمه 

خودمم همه اینا توی ذهنم هست اما کتابخونه مسیرش دوره نمیتونم هر روزه برم و بیام . هر روز هم خودمو داد ...

پس مامانت درست بشو نیس خودت هرچیزیو به مامانت نگو 

اگه پدرت ادم منطقی تریه با اون صحبت کن 

بنظرم با برادرتم حرف بزن که هوای همو داشته باشین دعوا نکنین تا ارامش بیشتری داشته باشی واسه درس خوندن 

به حرفای ادمای عوضی هم توجه نکن بگو جواب ابلحان خاموشیست

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز