یعنی واقعن دیگه آنقدر تو این مدت بچه نگح داشتم دارم روانی میشم
تازه دیروز برگشتم میگم خب دایی (پسرداییم)هواست هست بهش من برم دیگه خسته شدم از اون ور شوهر دختر داییم میگه نشستی دیگه چی خسته شدی خب یعنی چی اخه😐
بچه ام هی گریه میکرد میگفت بغلم کن ببرم بیارم خب کمرم درد گرفته بود