2777
2789
عنوان

تو عصبانیت تا زدن پیش میره

1348 بازدید | 55 پست

موقع بحث و دعوا، حتی اگه مقصر موضوع دعوا خودش باشه، از ناراحتی و گریه ی من عصبی میشه و میگه ول کن بیخشید.

منم بسته به موضوع بحثمون(که تو مورد آخر ۱۰۰ مقصر بود و ابرومو برد) شاید نتونم همون لحظه آروم شم و حرف میزنم و گریه میکنم

ادامه ی این کارم باعث میشه که عصبی تر بشه و دیگه بیاد سمتم در حدی که دستم یا صورتمو یا گلومو فشار بده

از ابعاد دیگه بخوام بگم هیچ مشکلی نداره و واقعا دوسش دارم 

اما چون چندین بار این حرکتش تکرار شده دیگه دارم احساس حقارت میکنم از بودن درکنارش با اینکه بی نهایت خوبی داره

یک بار هم رفتم کلانتری گزارش دادم مامور اونجا ازش تعهد گرفت ولی بازم تکرار شد

کمکم کنین واقعا حالم بده

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چرا وقتی میگی بی نهایت خوبه کاری میکنی زندگیت خراب شه حالا انقد این کارو تکرار کن تا ویژگی های بدتری پیدا کنه....والا ملت شوهرشون یا بیکارن یا معتادن یا دست بزن دارن بازم ب زندگیشون ادامه میدن دستی دستی زندگیتو خراب نکن.

۱۴۰۲/۲/۲۱ تاریخی که مادرم آسمانی شد🖤...

دست خودش نیس

شاید اگه مرد بودم منم همین بودم

چقدر بدم میاد وقتایی ک کنترلم از دست میدم 

“ببخشید و چشم بپوشید ، آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.”🌹(22- نور)
خب با گریه هات نرو رو اعصابش

من واسه اینکه سر صحبت و باز کنم یا حرف میزنم یا گریه میکنم که اونم جواب بده توضیح بده.

آدم بعضی وقتا انقددر از یه چیزی ناراحت میشه که نمیتونه سکوت کنه

همسرم زود ب زود عصبی میشه من فقط سکوت میکنم این جور مواقع چون زک ب دو کنم شرایط بدتر میشه... اینجوری بهم بی احترامی نمیشه بعد یکی یا دو روز کوتاه در مورد اون موضوع حرف میزنم  بدون جبهه گیری

سعی میکنم عاقلانه و دلسوزانه جواب بدم..چون ما برای جوابهایی ک اینجا ب دیگران میدیم در پیشگاه خدا جوابگو خواهیم بود..دوست عزیز راهکار نداری ساکت باش..با حرفات گند ب زندگی مردم نزن

شوهره منم اوایل اینجوری بود

بعد من چیزی نمیگفتم هعی سعی میکردم ارومش کنم

الکی می‌خندیدم بحث عوض میکردم

بعد که آروم میشد آروم حرف میزدم باهاش

تهدیدش میکردم که اگه دست روم بلند کنه به بابام میگم

اونوقت بابام دیگه نمیزاره تو خونش بمونم

خیلی کارا کردم تا ترک کرد کلا

یه مدت هم ظرف میشکوند

بعدش منم تا بحث شروع میشد ظرف میشکوندم میگفتم خوبت شد منم شدم مثل تو

دیگه کلا اونم ترک کرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  6 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  7 ساعت پیش