سلام.من یه دختر حساس و مظلوم هستم که دوست ندارم نه کسی بهم بدی کنه نه خودم بدی کنم. رفت و آمد رو بی نهایت دوست دارم و دوست دارم همه با هم خوب باشن
اما نمیدونم چرا همه چی برا من برعکس میشه
شاید چون درونگرا هستم و اون چیزی رو که توی دلم هست،بروز نمیدم تا دیگران متوجه بشن که دوست دارم رفتو آمد و خوب بودن رو
نمیدونم،میگم شاید
شایدم کم شانسم شایدم دوست داشتنی نیستم برا بعضیا
خانواده همسرم خیلی خیلی اذیت و بی احترامیم کردن و من بعد از چند سال،سه یا ۴ماهی هست که خودمو کنار کشیدم ،البته عید رفتم خونشون من یکم سنگین برخورد کردم ولی اونا خوب بودن و خوشحال شدن که رفتم ،دو مدل هم غذا درست کردن
حالا مشکل من اینجاست که با تمام بدیهایی که کردن وهرکسی جای من بود شاید عید هم نمیرفت
باز ناراحتم و خود خوری میکنم که چرا با من خوب نیستن که رفت و آمد کنم و از این افکار مسخره چند روزه مثل خوره ،مغزمو داغون کرده
چرا نمیتونم بیخیال خانواده شوهرم بشم
چه مشکلی دارم
خودمو دوست ندارم؟
آخه چه مرگمه
کسی میتونه کمکم کنه تا فراموششون کنم و دیگه برام بی ارزش بشن
اینم بگم الان باردارم،ممکنه به خاطر بارداریم باشه
آخه قبل عید اصلا اینجوری نبودم و واقعا ازشون بدم اومده بود،باز از بعد عید همش ناراحتم که چرا با من مثل آدمیزاد رفتار نکردن تا دور هم باشیم
چرا با جاریم خوبن
بچه اونو خیلی پایین بالا میکنن در حد نوکری ولی با ما نیستن اینجوری
چرا بعضیا اینقدر سنگن