مادرشوهرم ازم قایم میکنه یکی دختراش رحمشو دراورده
هی جلو من میگه مهسا انفولانزا گرفته یخورده ضعیف شده
حالا انکار من میخام برم پشت بلندگوی مسجد اعلام کنم
اصلا من خودم انقدر با شوهرم مشکل دارم
زرنگ باشم زندگی خودمو جمع کنم ولی اینکه تو روی من واقعیت یه چیز دیگه میگه ناراحتم میکنه .. همه رفتن بیمارستان خاله هاش دیدنش نمیگن عروستون کو
بعد فک نکنن من از قصدی نرفتم عیادتش
والا انقد بدم میاد کلن مادرشوهرم همههههه چیو قایم میکنه