خودم اولشو میگم تا ۶ سالگیم تو یه خونه جن زده زندگی می‌کردیم البته وقتی خریدن نمیدونستن اینجوریه یه خونه دو طبقه حیاط دار زیر زمین خور ۱۰۰ سال ساخت بود که آرامش نداشتیم بابام بارها واسه خونه دعا گرفت آروم شد اما صبح وقتی از خواب پاشدن دیدن به دیوار و سقف خون پاشیده یه روز دیگه دیدن دور تا دور حیاط خونه رده خون دیدن من اون موقع بدنیا نیومده بودم بعد بدنیا اومدنم از ۴ سالگیم کابوس هام شروع شد من اون موقع حتی از وجود همچین موجوداتی خبری نداشتم که بخوام بترسم و کابوس به بینم یجوری بود که تا مرز سکته میرفتم ، تو خواب از ترس تشنج می کردم و رو به موت میرفتم که دیگه بابام کلافه شد برام از یه آقای خوب دعا گرفت و ۴۰ روز گردنم انداختم تا خوب شدم با اینکه خوب شدم ولی بازم تا ۱۱ سالگیم نمیتونستم تنها بخوابم خیلی ضربه دیدم💔
هنوز اونجاید
خونه ی مامان منم هست ولی نه به ای شدت.بیشار توی خواب و بیداری میومد و وقتایی که مامانم باردار میشد اذیتش میکرد.حتی یه شب صدای پا اومد و در باز کرد و رفت و دیگه برنگشت و توی خیاط باز هم صدای پاش میومد
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
ندیدم شکرخدا
ولی قبول دارم این چیزا رو و می‌دونم هستن
🤔
نه بعد از اینکه از این خونه رفتیم برکت به زندگیمون اومد وضع مالیمون بهتر شد دعوا و جنگ تو خونه کمتر شد نمیدونم شاید تو اون خونه طلسم چال کرده بودن ولی یعده ازینا اونجا زندگی میکردن من فقط ۴ سالگیم یادمه ازونجا این اتفاقات خداروشکر ندیدم حتی بعد دعا گرفتن هم باز بودن اونجا تا اینکه خواستن اونجارو بسازن به خواب از کسایی که اونجا زندکی میکردن اومده گفته دارین مارو آواره میکنین راستی یذره بچه بودی چقدر بزرگ شدی که الان زن و بچه داری مار رفتیم خونه رو به رویی ولی ازاینجام میریم(یه خونه خرابه بود که میخوان بسازنش) اون شخصی ام که به خوابش اومدن اصلا دیگه اونجا زندگی نمیکرد ولی خیلی ازین چیزا می‌ترسه استعدادش زیاد شده
من خودم مامانم میگفت دیدم شارژ نیست خیلی دنبالش گشتم ولی نبود
میگفت پای همه پریز های برقو گشتم ولی بازم هیچی نبود
بعدش گفت چند ساعت دیگه شارژرو پیدا کردم پای یکی از پریز های برق
من خودم خیلی وقتا سنگینی نگاه یه نفرو رو خودم احساس میکنم
نه خودم به این چیزا باور نداشتم و مسخره میکردم تا اینکه مامانم گفت منم این طور بودم باور نداشتم ولی رفته تو اون خونه به چشم دیده اما انگار بابام جن عاشق داشته چون بعد عروسی پدر و مادرم که رفتن به اون خونه همه چی آنقدر شدت گرفته تازه اون دعا نویسه می‌گفته اینا کافرش نیستن مسلمونن خوباشونن ولی باز هم خوباشون خوب نیستن
یه سوال
میگم خونهٔ ما هم همیشه بحث و دعوا میشه ولی وقتی میریم مهمونی یا خونه دیگران دعوا نداریم،جاهای دیگه همگی شادیم ولی تا برمیگردیم خونه،انگار جو سنگینه.دلیلش وجودشون میتونه باشه؟خونه های قبلی هم اینطوری بود، من چیزی به چشمم ندیدم ولی نشونه دیدم.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
