سلام
دوستان اول اینکه این کاربری دست سه نفر هست
و اگر فکر می کنید دروغ می گویم لطفا نظری ندید و خارج بشید از تایپک ( حالم خوب نیست )
خب موضوع از این قراره ک دیشب من و شوهرم داشتیم از بیرون می اومدیم خونه
من سرم تو گوشی بود ، « شوهرم کم حرفه » اصلا حرف نمی زند ، گفت چرا لالی میمری یه کلمه حرف بزنی . گفتم درست حرف بزن آخه تو یه کلمه حرف میزنی ک منم بات حرف بزنم هر وقت هم ک باهات حرف زدم گفتی حرف نزن و ببند دهنتو
رسیدیم خونه و باز حرف نمی زد ، شروع کردم باهاش حرف زدم دیدم بلند شد داد زدن و بحث های قبل و مرور کردن
آخرشم گفت حالم ازت بهم می خوره
در حال و باز کرد گفت گمشو از خونه من بیرون ( من هنگ کرده بودم گفتم یعنی چی . گفت یعنی گمشو برو بیرون ، گفتم آخه سرده هوا ک با دستش هولم داد بیرون )
رفتم داخل حیاط نشستم تا دو ساعت « شهر ما جوری هست ک بعد از عید هوا از زمستان سرد تر هست » با تیشرت لرز افتاده بود ب بدنم داشتم از سرما می مردم
ک اومد گفت پاشو بیا تو گفتم نمی خواد ک به زور من و برد داخل
از دیشب تا حالا هیچی باهاش حرف نزدم کلا قهرم
بچه ها چی کار کنم ک مثل سگ پشیمون بشه و دیگه نتونه از این غلط ها کنه خیلی دلم شکسته