دوسال و نیم پیش بود تو گروه المپیاد با یه اقا پسری آشنا شدم هم سن خودم بود اون موقع فقط برا درس باهم اوکی شدیم یه مدت که گذشت از هم خوشمون اومد و نه این که رل بزنیم قرار شد به خانواده هامون بگیم تا بعد کنکورمون دیگه برا هم باشیم
فردای اون روز رفتم ازش معذرت خواهی کردم گفتم اقا من حالم خوبه نبوده و اینا گفت که دیگه دیره آقا من کلی بهم ربختم گفتم پس همه چیزش فیک بوده برا رفیقمم تعریف کردم این ماجرا رو از شاتاشم اسکرین دادم بهش
بعد یه دو روز دیدم مدیر مدرسه زنگ زد گفت بچتون اخراجه من شاگرد اول مدرسه تیزهوشان بودم هنوز نگه داشتم جایزشم بعد من واقعا روانی بودم اون موقع هم اون رفته بود هم مامان بابام اعتمادشون از بین رفته بود و هم مدرسه ای که جونمو براش گذاشته بودم از بین رفته بود
امروز بعد دوسال و نیم دو تا از دوستامو دیدم گفتن هنو بهش فکر می کنی گفتم اره دارم روانی میشم یه دوستام اسکرینایی که دوست پسرش که دوست اون بود رو نشونم داده بود
اون رفیق صمیم اکانت مجازی می زنه می ره پی وی ایشون بهشون می گه اگه ولش نکنی همه اسکرینا رو تو شهر پخش می کنم