دوستان بنده زندگی زناشویی مو با 99درصد مخالفت کل خاندان خودم و شوهرم شروع کردم. شوهرم قبلا با فشار پدرش با یکی صیغه کرده. ولی خودش قسم میخوره بهش دس نزده در حالی این زن صیغه ای حین صیغه بودن یهویی حامله میشه. میندازه گردن شوهر من. نتونسته ثابت کنه که بچه مال شوهر منه. دو بار این زن مزاحم من شده و توی مزاحمتاش همش بمن میگه تو بچه ی منو یتیم کردی و شوهرمو دزدیدی. آخرین بار تابستون مزاحم من شده. که شوهرم به زبون ساده اجدادشو آورد جلوی چشمش. حالا من از اون موقع یه درد شدیدی توی فک ام اومده. به یه نوعی از غذا خوردن حرف زدن افتادم. من مشکل قلب دارم فک کردم شاید سکته خفیف کردم سر همین موضوعات انقد بم فشار عصبی وارد شد. اما هیچ دکتری تایید نکرد که فک من مشکل عصبی یا فیزیکی داره. از یه طرفی این زنه خیلی اهل جادوگری و ایناس. بنظر شما من طلسمی چیزی شدم؟ یا چطور بفهمم این درد برای چیه؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.