در خاطرات نیل آرمسترانگ نوشته بود::من آدم حساسی نیستم.وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم،وقتی گربه ام مرد گریه نکردم،وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم،و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم..اما وقتی از روی ماه یه زمین نگاه کردم،بغضم گرفت.با تردید با پرچمی که بنا بود روی ماه نصب کنم بازی کردم..،از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود..ما بودیم و یک خانه گرد آبی...با خود گفتم انسان ها برای چه می جنگند..؟شصت دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام دارایی ام و کره زمین با آن عظمت پشت شصتم پنهان شد و من اشک ریختم...||||بخوان که زن از رنج هایش قوی تر است🌿🗽🤍.
آره در نمیاد شوهرم ۴ سال پیش تو تصادف سرش چندجا شکسته بود بخیه زده بود
قفسه سینشم اب گرفته بود بعد باز کردن و بعدا بخیه زده بودن
اره مو نداره در نمیاد
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان میشود/ چشم گریان هم دمی با بوسه خندان میشود/ ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی/ دل شکسته باطنش از ریشه ویران میشود....دِل مَرَنجان که زِ هَر دل بخدا راهی هست ....چه زیبا گفته مولانا : تا نباشد امر حق برگی نیفتد از درخت