موهام بلند شده بود خوشگل و خوش حالت خیلی پرپشت نبود ولی کم هم نبود تا نصفه رنگ قهوه ای داشت... ولی انقدر از زندگیم خسته شدم که خودم بریدم موهامو 🙂 کلافه ام...
یه هفته اس مریضم داااغونم هی تب و لرز و گلودرد و بدن درد شدید اونم با بچه کوچیکی که تازه چهار دست و پا یاد گرفته دهنم صاف شده 🥲
انقدر بی پول شدیم که ۳۰۰ قرض کردم چند چیز ضروری بخرم برای آشپزخونه... مدتهاست یه تفریح درست حسابی نداشتم...
خداخدا میکنم بعد ۶ ماه بالاخره حقوق شوهرمو بدن 🥲 یکم حالمون بهتر شه...
همش سردرد و کلافه ام حوصله هیچ کاری ندارم
خسته ام از دست ننه بابای خودم... از پدرشوهر مادرشوهر بیشتر ازشون دلگیرم... پدرشوهرم حداقل اومد بچمو برد یکم نفس بکشم. دو روز خونه مامانم باشم صداش درمیاد حرف میخورم ازش اشکمو درمیاره...
اوضاعشون خوبه ولی 😔 از بی پولی انقدری ناراحت نیستم میگذره ولی از بی کسی بیشتر دلگیرم... از دوستایی که یه حال از آدم نمیپرسن از بی مهری خونوادم...
از ضعف خودم که مدتهاست دلم یه مناجات خوب با خدا میخواد ولی دریغ.. از یکم توفیق 😔
ببخشید کسیو نداشتم براش دردودل کنم... همه آدمو قضاوت میکنن یا بدتر زخم زبون میزنن...
اینجا حداقل... کسیو نمیشناسم که بخوام ازش رنجیده بشم