سلام پدرمادرم بعد ۳۰ سال زندگی مشترک بابابزرگ پدریم چندماه پیش فوت شد مامانبزرگم حتی ۱ ساعت هم تنها نمونده ههمون همش شب و روز پیشش بودیم بعد مامانبزرگ من از اوناس که رو بدی بهش دیگه ولت نمیکنه میگه همه اسیرم بشن بابام داره جهیزیه میگیره واسم و وضع مالی خوبی نداریم ولی بابام تا میره خونشون کلی به بابام دستور میده که اینو برام بخر اونو بخر با اینکه مامانبزرگم حقوق داره بابام واسه خودمون هیچی نمیخره نه سبزی نه هیچی میره واسه مامانبزرگم میخره از طرفی بابام تازگیا شبا ام میره خونه مامانبزرگم میخوابه مامانم رو ول میکنه رو اونجا بهش میگم بابا جان کدوم از عموهارو دیدی تنها شب برن بخوابن اونجا بچهاشون رو میفرستن اینم بگم که من بینیم رو عمل کردم نمیتونم برم مامانبزرگمم حرف دراره