بعد از اینکه شما رفتی بخوابی ، نیم ساعت یا چهل دقیقه بعد رفتم موتور رو روشن کنم ، روشن نشد ، اچار هم نداشتم که ببینم چه مرگشه ، دیگه تا صبح موندم داخل پارک پیش موتور ، ساعت ۸ صبح زنگ زدم رفیقم بش گفتم چند تا اچار برام بیاره که موتور رو تعمیر کنم، خدایش اورد و ساعت ۱۰ صبح موتور روشن شد و دیگه نشد برم خونه ، رفتم سرکاز ، ولی چشمام باز نمیشه