خواهشا قضاوت کنین شوهرم گفت یکشنبه خانواده خالشو دعوت کنم شام چون پسرش از سربازی اومده گفتم باشه ما بالای خونه ی پدریش هستیم هرکی بیاد خونمون اونام هستن بعد دیروز اومد گفت خواهرمم دعوت کن که تازه اونارو دعوت کرده بودم و مفصل هم غذا درست کرده بودم، من بچه کوچیک دارم ۱/۵ساله خیلی هم اذیتتم میکنه کلا نمیذاره کاری انجام بدم موقعی که خوابه میتونم به کارام برسم شبم غذا اضافه میذارم که برای ناهارم بمونه، شوهرم ناهار خونه نیس، گفتم من مهمونی نمیدم که همرو دعوت کنم چراهروقت میگم خواهرمنم بیاد میگی نه، باارامش گفتم من نمیتونم غذای اینهمه ادمو درست کنم با یه بچه کوچیک، یه عالمه فش بد داد گفت وکیل میگیرم طلاقت میدم گمشو برو، میرم دوتا شاهد پیدا میکنم میگم پدرش اینو به من قالب کرده، من صدتا زن میتونم پیداکنم اما خواهر مادر نمیتونم پیداکنم، رفت پایین و به خانوادش گفت و...
شوهر منم بدتره، سر موضوعی که همه حق را به من میدادن، جلو جاریم، خواهر شوهرم ،مادرش گفت برو از خانه ام هر چهار ماهی یه سکه میدم بهت حس یه اشغال را داشتم ، خیلی شکستم ، تا زنده هستم حرفش یادم نمیره
راستش شوهرم این وقتا صداشو میبره بالا که مادرش بفهمه بیاد طرفداریش، قبلا مادرش فوری میومد بالا و صدتا حرف بهم میگفت و طرف پسرشو میگرفت و... ولی گفتم شما دخالت کنین منم خانواده خودمو دخالت میدم
راستش شوهرم این وقتا صداشو میبره بالا که مادرش بفهمه بیاد طرفداریش، قبلا مادرش فوری میومد بالا و صدت ...
اما کاملا شوهرت مقعصره هم این که درک نمی کنه بچه داری هم این که حرف خونه رو می بره بیرون .اون نباید بذاره کسی چیزی بفهمه...عزیزم امیدوارم خدا همیشه با تو باشه