بچهاما قبلا بادوستای شوهرم رفت اومد زیاد داشتیم بعد من بهم زدم چون یکی از دوستاش بشدت پروعه وهرچی دهنش میاد میگه ادم دلش میشکنه و هروز هم زنگ میزد خونه هم دیگه افتاده بودیم باااین شرایط که شوهر من کارش جوری ک دیر ب دیر میاد من دوس داشتم بیشتر پیشش باشم.. و این شد از چن تا حرفاش ناراحت شدم ب همسرم گفتم من دیگ نمیام و بعد یکماه دیشب سر یچی کوچیک باهمسرم دعوا کردیم دلش پر بود گفت هیچکسو دورم ندارم همرو ازم گرفتی همه رفیق دارن ماهیشکیو نداریم کلی حرف تودلمه بخاطر توگفتم چشم چشم... دلم خیلی گرفت الان رفیقاش مهم تر منن ک اینجوری باهام دعوا کرد و منه بدبخت باهاش اشتی کردم ؟ بابا من نمیخا باهمچی ادم های پرویی روابط خانوادگی داشته باشم اصن ازوقتی ندارم احساس ارامش میکنم بچها نمیدونین حرفاش چقد اذیتم میکرد تاپیکای قبلم راجبش گفتم
مهم نیس،بگو برو چارتا ادم حسابی دوست شو رفت و عمد کنیم
احتمالا جوری رفتار کردین حس اسارت بهش دست داده
هرکی جای خودش
دوست ورفیق کنترل شده و به اندازه جای خودش
زن و بچه وخانواده هم جای خودش
هیچکدوم جای اونیکی رو پر نمیکنن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
