از وقتی بابام مرد دو نفر خیلی اذیتم کردن آبرومو بردن میگن هر چی ما میگیم باید بگید چشم وگرنه کتک دزدی کردن گوشیمو دزدیدن سرمو کوبوندن دیوار چشمام بابت اونا ضعیف شده از بچگی اذیتم کردن به ارواح خاک بابام قسم تو شیش سالگی مجبورم کرد پاهاشو ماساژ بدم اون دو نفر داییم و خاله ام هستن که این اسم لیاقت شو ندارن
لطفا زود قضاوت نکنید و نمک رو زخمم نپاشید واقعا این اتفاق برام افتاده اگه بابام زنده بود اینا جرعت این کارا رو نداشتن اما هیچی مثل یتیمی تلخ و زجرآور نیست
لازم به ذکر گه بابت اونا خونمون رو عوض کردیم
هنوز که هنوز گوشیم دستشون این گوشی مامانم الان حتی رمز گوشیمم ازم پرسیدن با کتک و دسترسی به گوشیم پیدا کردن
شکایت هم کردم ازشون