یه سال عید خونه مادر بزرگم بودیم شهرستان بعد ساعت یک شب سال تحویل بود مهمونا که رفتن ما شبو اونجا میخوابیدیم مامانم سرش درد میکرد رفت رو تخت مامان بزرگم خوابید
ما نشسته بودیم فیلم میدیدم که یهو از حیاط یه گربه دوید از جلومون رفت پذیرایی ظرف اجیلو انداخت پایَش شکست
بعد مام که ترسیده بودیم پشتش دوید تو پذیرایی که بیشتر کثیف کاری نکنه بعد این گربه هع ترسید دوید رفت رو مامانم که خواب بود مام پشتش
حالا مامانم فکر کرده داداشمه 😂🤦🏼♀️
هعی فحش پدر میداد بهش
از اونورم مامانم خیلی جلوشون حفظ ظاهر میکنه فکر کن مامان بزرگم همه رو شنید
خلاصه این گربه بدبخت ترسید دوید رفت طبقه ی بالا منو داداشمو بابامو مامان بزرگمم پشتش با چوبو دمپایی تفنگ اب پاش دویدیم
بعد از کلی گشتن تو لاهاف تشکا پیداش کردیم بدبختو خیس ابش کردیم مامان بزرگم اومد با دمپایی بزنتش از بالای پله ها مستقیم پرید پایین فرار کرد
بعدش بیچاره مامان بزرگم مجبور شد ملافحارو دراره بشوره بعدا که واسه مامانم تعریف کردیم چیشده باز کلی فحشمون داد😂🤦🏼♀️