سلام دوستان پیروعه تاپیک قبلیم
گفتم یه زندایی دارم که اصولا همیشه ازما سو استفاده میکنه و به فکر اینه چجوری از ما بکنه و کمترین احترامی برامون قاعل نیست.اما مادر و یکی از خواهرای من نمیدونم چرا عاشق اینن.جوری که میرن پیش این همش پست سر من خرف میزنن.جالبیش اینجاست که من اصلا با مادر و خواهرم حرف نمیزنم.بعد یه دعواهایی اصلا باهم حرف نمیزنیم ولی اینا هنوزم ازمن نمیکشن بیرون و همه جا پشت سرم حرف میزنن.حالا موضوع ایته که امش زندایی من اوندبود خوتمون خواستگاری داشتیم.میونه ی پذیرایی من از آشمزخونه رفتم بیرون اون یکی خودهرم بعدش بهم گفت وقتی رفتی با یه اکراهی بهت اشاره کرد گفت برو گمشو.بعد این ماجرا مامانم آخر شب اومد بهش شیرینی بده ببره واسه مامانش منم برگشتم گفتم حالا دوتا شیرین آوردن نمیخواد خیرات کنی اونم گفت یعنی من واسه مامانم شیرین ببرم خیرانه منم گفتم وردار جعبه شیرینی رو ببر واسه خودت.با حالت دعوا.الان مشکلم اینه خواهرا و مادر دشمن مانند من اصلا براشون مطرح نیست که اون به عضو خانوادشون توهین کرده همش ک هوار شدن سر من که تو جرا اونو ناداحت کردی.بااینکه خودشون قبول دارن طرف بارها ازشون سو استفاده کرده ولی همه به من حمله کردن که جقد بیشعوری چرا اونو ناراحت کردی.من براشون توضیح میدم که این بشر به اشارات مختلف به من توهین کرد جلوی شما مسخرم کردپابه پاش بخاطر توهینایی که من کرد خندیدین بعد من نباید جوابشو میدادم و حالا شما هوادار اون شدین.و شما بااین کاراتون خودتونو زیر سوال میبرین که ووسه جاب توجه یه غریبه خانوادتونو میفروشین اما اصلا انگار نه انگار.اصلا نمیفهمن من جی میگم.به تظرتون خانواده ی ت.خمی ای ندارم؟