2777
2789
عنوان

یه مشورت؟

| مشاهده متن کامل بحث + 131 بازدید | 39 پست
خوب وقتی محل میدم بهش،تحویل نمیگیره‌ .. وقتی هم کم محلی میکنم بازم نمیاد تو قسمت اداری و میفهمه‌من ب ...

بهترین کار همینکه ندید بگیریش بخادت میاد نخادت هم نمیاد

اینکار باعث حفظ غرور شخصیت خودت میشه

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

بهترین کار همینکه ندید بگیریش بخادت میاد نخادت هم نمیاد اینکار باعث حفظ غرور شخصیت خودت میشه

خوب یعنی اصلا وقتی‌میاد حرف‌میزنه تو اداری نگاهشم نکنم ؟؟یعنی صداشم نمیشنوم؟

شما اقا هستید؟منم دیگه نگاه چشم تو چشم نمیکنم بهش..یعنی هردو نمیکنیم

طرف منم چشاشو مثل من ازم میدوزده ... ولی خب تمرکزم توی کار افت کرده و وقتی یک روزی محل کار نمیاد من اون روز اروم ترم .... خیلی خواستم فکرم رو ازاد کنم ولی نشد .... هنوز بلد نیستم بهش فکر نکنم هنوز یاد نگرفتم ... و لعنت به فکرهایی که خودم توی ذهنم میسازم ... میگن از چیزی که میترسی رو به رو شو و برو تو دلش ... فرار نکن ...

امیداوارم بتونی ...

راهی پیدا کردی بهم بگو ❤

خوب یعنی اصلا وقتی‌میاد حرف‌میزنه تو اداری نگاهشم نکنم ؟؟یعنی صداشم نمیشنوم؟

ببین اگه اومد کاری باهات داشت سرسنگین حرفتو بزن

دیگه مثل قبل باهاش صمیمی نباش حرفای خارج از کار نزن

الکی نگاش نکن

چایی چیزی اینا بهش تعارف نکن 

جوریکه با بقیه کارمندا برخورد داری باهاش برخورد کن


طرف منم چشاشو مثل من ازم میدوزده ... ولی خب تمرکزم توی کار افت کرده و وقتی یک روزی محل کار نمیاد من ...

ما هم هردو دیگه نگاه مستقیم ب هم نمیکنیم ...ولی سخته وقتی خیلی توجه ب بی توجهی تبدیل بشه. کاش اگه،سن براش مهم بود اصلا ازاول نیمده بود ب سمتم ..خیلی دلم شکست این همه توجه شده بی توجهی دارم میمیرم

ببین اگه اومد کاری باهات داشت سرسنگین حرفتو بزن دیگه مثل قبل باهاش صمیمی نباش حرفای خارج از کار نزن ...

یعنی عادی باشم جوری نباشه ک انگار ی چیزیمه ...نفهمه ‌ک من یجوریم ...ولی سرسنگینم باشم باهاش

ما هم هردو دیگه نگاه مستقیم ب هم نمیکنیم ...ولی سخته وقتی خیلی توجه ب بی توجهی تبدیل بشه. کاش اگه،سن ...

من جوری بد اخلاق شدم و ازش فراری که فکر میکنه ازش بدم میاد ... خیلی خواست دوباره ارتباط بگیره ولی من پسش زدم ... حالا هر دو از هم دوریم و مثلا باهم نیستیم ولی کسی توی محل کار نفهمید ولی من یکی از درون پوکیدم ... نمیدونم اون چی فکر میکنه درباره ام ولی من حتی موقعی که میخوام چشامو ازش بدزدم ممکنه چشم غره برم و میترسم اونو ناراحت کرده باشم ... وقتی تو جمعی با همکارا هستیم اون که میاد من اونجا رو ترک میکنم چون خیلی تابلو بهش نگاه میکنم غیر مستقیم ...نتونستم .... دوست دارم بتونم ولی حتی فکر کردن بهش گریه ام میگیره .... یکسال هر شب فقط گریه کردم ... دوست ندارم ضعیف باشم .... دوست دارم برام بیتفاوت مثل بقیه باشه ولی انگار دوست داشتنش رو دوست دارم حتی اگه این حس وابستگی یک ضعف برام باشه که هست ... 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز