من چند روز پیش از دست خواهر شوهرم خیلی دلخور شدم بدون هماهنگی با من یه تولد مفصل برا شوهرم گرفته بود و کلی ضدحال زد به برنامه هایی که من داشتم دیشب قرار بود همگی شام درست کنیم بریم خونه مادر شوهرم ا.ونجا روز مادر رو جشن بگیریم من هیچی درست نکردم وقتی رفتیم خواهر شوهرم با مهربونی روز مادر رو تبریک گفت و وقتی گفتم ببخشید دستم به بچه داری بند بود نتونستم غذا درست کنم گفت من کلی غذا درست کردم همین که اومدی خیلی لطف کردی و.... 😍خلاصه از بس بهمون رسید خجالت زده شدم
بهش نگفتی چرا تولد گرفتی؟میدونست برنامه داری برا تولد شوهرت؟
آخرش خوب بود یا بد ؟
بنده خدا خواسته محبت کنه.
گرچه خوب طبیعتا باید میدونست که اولویت مراسم تولد با خانم برادرشه ولی شاید بهش فکر نکرده و از روی بدجنسی نبوده.
من خواهرشوهر خوبی بودم. ذهنمم هیچوقت به اذیت کردن عروسمون نمیرفت. آخرشم خودشون با هم نساختن. نه این شوهر نگهدار بود نه اون اهل کار و کاسبی برای زندگیش.
ممالک غربم ساخته شدن برای آدمای فراری از خانواده
خواهر شوهر من خیاطه... لحظه هایی که باعشق برام مانتو میدوخت وموقع پرو مثل یه فرشته مهربون بهم زل میزد تا عکس العمل رو ببینه یادم نمیره.
ی سوال متولد ۸۶ اید؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
