میتوان با پنجه های خشک ... پرده را یک سو کشید و دید ... در میان کوچه باران تندی می بارد ... کودکی با بادبادکی رنگی .. ایستاده زیر یک طاقی ... گاری فرسوده ای میدان خالی را .... با شتابی پرهیاهو ترک میگوید.... آری... میتوان بر جای ماند
تو جاده بودیم از سفر برمیگشتیم رفتیم ی رستوران تو راه تو غذا مو بود رودهام اومد جلو چشم
ای بابا ناهار منم مو بود نخوررم 😖😖😖
مواظب باش وقتی شیطان را لعنت میکنی یا در حج رمی جمرات میکنی شیطان به تو نگوید «ای بی معرفت، این هم رسم رفاقت است؟ انسان که رفیقش را لعنت نمیکند، انسان به رفیقش سنگ نمی زند»