دوستان من بنا به دلایلی با خانواده شوهرم قطع رابطه ام همش هم مقصر مادرشوهرم بود سر یه حرف دروغ که معلوم نیست کی ساخته با من دعوا راه انداخت ، ناگفته نماند که اصلا ما رو دوست نداشت چون شوهر من مث اون پسرش نیست که زنشو کوچیک میکنه به حرفای مادرش گوش میده و زندگیشون دخالت میکنه
دستش کوتاست و نمیتونه تو زندگی من دخالتی کنه چون شوهرم برام احترام قائل اونا هم جرأت بی احترامی نداشتن هر چند شوهرم نبود من پیششون تنها بودم خودشون رو نشون میدادن بیشتر مادرشوهر خیلی دعوا ها شده و من عذاب کشیدم و گریه کردم هربار از نامزدی تا بعد از خواسته بهم بزنه اما خدا نخواست و به هدفش نرسید هیچ وقت هم دلیل این همه کینه رو نفهمیدم منی که خدا شاهده درسته قطع رابطه کردم اما بی احترامی نکردم هر بار بحث میشد فقط کارم گریه بود بد ترین حرکتم میشه گفت همین قطع رابطه ست
خیلی خودمو میزنم به بیخیالی اما بازم ناراحتم انگار تو سینه ام یه سنگ بزرگ هست که نمیزاره نفس بکشم الان هم خبر بهم رسیده برای دختر جاریم که کلی بهشون بی احترامی کرده و تو روشون در افتاده حتی پسرشون رو تا دادگاه طلاق هم برد طلا خریده یه سرویس گردنبند تمام عیار همرا با النگو و دستبند و همه چیز خیلی خودم رو زدم به بیخیالی اما نمیشه چون تولد یکسالگی بچه من نیومدن گفتن پول کادو نداریم این خیلی حرفه
هیچ کس رو ندارم درد و دل کنم بنظرتون درسته با شوهرم درد و دل کنم؟ تا یکم آروم بشم؟