سلااام
من کلا خیلی خانواده شوهرم اذیتم کردن بعد پارسال که جاری دار شدم اول فک کردم دیگه ی دوست پیدا کردم باهاش یهو خیلی صمیمی شدم بعد دیدم اوه یسره داره باشوهرومادرشوهرم دعوا میکنه خودمو کشیدم کنار
اونم دید من خودم تو دوستی باهاش کنار کشیدم هرچی من گفتم و خودش گفته رفته بود به مادرشوهرم اینا گفته بود
خانواده شوهرم از همیشه با من بدتر رفتار میکردن تا ی روز خواهرشوهرم همه چیز رو بهم گفت و منم نمیدونم درست یا نادرست زدم زیر حرفااااااا
بعد دگه هی تیکه شو بهم میندازن
الانم جاریم از اون رفتارا دست برداشته و دعوا نمیکنه و باسیاست شده و درست رفتار میکنه راهشم دوره کلا تحویلش میگیرن تا اینکه دارم میبینم میشینن پشت سرمن حرف میزنن
همش دارن پشت سرم بدگویی میکنن جاریم باهاشون یکی شده
و چون خیلی باهاشون دعوا کرده ازش حساب میبرن و همش میخوان جلوش کلاس بزارن همه نوکرشن
مثلا الان خواهرشوهرم شیرینی میخواد بپزه ک اونا میان داسته باشه
و برای کارا همش ب من میگن
چکار کنم ک درست بشه من میدونم اشتباه کردم الان بنظرتون چجور باشم چکتر کنم
هم حس شدید حسادت دارم هم واقعا دلم نمیخواد اینجور راجع بهم فکر کنن
حسادت چون جاریم هزار نفرو داره ولی بازم اینا بااونن
ولی من غریبم اینجا و تنها