نوشته تو ی کاغذ ک برو وبچه رو ببر بده خونه خواهرم رفتی بعد از یکماه دوباره بلند نشی بیای چون میدونم رفتی اونجام (منظورش خونه پدرمه) نگهت نمیدارن پامیشی میای درحالی که من خودم نمیخوام برم بخاطر بچه ام موندم وشناسنامه خودمم با نوشته گذاشته رو اپن
کارت پول وشناسنامه بچه ودفترچه های بیمه و هرچی تو کیف من بوده خالی کرده رفته سرکار
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
فعلا هیچی بهش نگو،درکت میکنم چون خودم پسر دارم، شوهرم خوبه ولی زود جوشه، به خاطر پسرم جواباشو نمیدم و سکوت میکنم،اگه میخوای به خاطر پسرت زندگی کنی دلتو به پسرت خوش کن و در مقابل حرفاش سکوت کن و بسپر به خدا، تو بسپر به خدا خودش پیش میبره
الان دارم اشک میریزم منم باحرفای ک ب خودمو پدرمادر بدبختم زده داغون شدم دلم مرگ میخواد
گریه نکن... من خودم انقدر با خودم کلنجار رفتم که هیچ وقت خودمو براش ناراحت نمیکنم.... سخته ولی میگذره.... من نمیدونم شوهرت بهت چی گفته، اما شوهر خودم خیلی حرفای بدی زد، انقدر بد که اگه بمیرم و دوباره زنده بشم فراموش نمیکنم
خدای من اندوه میباره ولی خوبم... چون ناامیدی از تو تسکین نیست.... وقتی تو رو دارم تو هر لحظه.... قلبم از این همه اندوه، غمگین نیست....