2777

زمزمه_های_دلتنگی #

برای هشتگ "زمزمه_های_دلتنگی" 1 مورد یافت شد.

“بخند دختر باران، بهار نزدیک است"

بشکن بغض هزار راه نرفته را

کدام تلنگر دنیا تو را خاموش کرد

کدام واژه برایت سنگین آمد که لب فرو بستی و دم نزدی

چندین بهار است که  مُهر سکوت بر لب زدی

روح تکه تکه شده ات اسیر کدام بازی روزگار شد؟

بشکن سکوتت را

بگو ؛

بر هم بریز واژه های حقیر را

آبرو داری برای کدامین غزل میکنی  ؟

جار بزن آنقدر که گوش بلند فلک به درد بیاید

کم بیاورد در مقابل فریاد خفته ی چندین ساله ات


تو از تبار باران بودی

چگونه  نباریدن را طاقت آوردی

چگونه دیدی ودم نزدی

مگر وسعت سینه ات چقدر بود که این همه درد در آن جای گرفت.


"هااای دختر باران"


می شنوی قیل وقال طوفان را

چه دیوانه می تازد ؟

دیروز پرده بر داشتم از راز دردهای سر به فلک کشیده ت

خواندم ..

آن قدر در گوش باد خواندم که زنجیر پاره کرد

می شنوی های وهویش را

به خونخواهی غم های تو  آمده است

شکستم قسم مذبوحانه ی چندین ساله ام  را

نباید با خود به گور ببرم راز سکوت تو را


دیگر بس است

در خود نشستن و شکستن

بس است بغض بلعیدن  ودم نزدن



“بخند دختر باران، بهار نزدیک است"

بخوان دختر،باران ،قرار نزدیک است


بگشای  تمامِ ،،،،، پنجره های شهر را

هوا پرشده از ، عطر یار نزدیک است


بشکن سکوت واژه های این ملال

لحظه ی دیدن آن نگار نزدیک است



زمزمه_های_دلتنگی#