2733

دلنوشته #

برای هشتگ "دلنوشته" 47 مورد یافت شد.

امشب 1400/6/29 ساعت ۱۲:۲۶

امشب دوباره دردای دلم شروع شد 

دوباره حس سنگینی روی قلبم افتاد دیدم 

نمیدونم درد از چیه؟ 

از دلتنگی؟ از بدبختی! از حسادتی ک اونایی ک عروس میشن! به چیه! 

ولی خب من امیدم به دوماه دیگه س(:💔

دو ماه دیگه باید این موقع شاد باشم ن خدا؟ 

اره دیگه چون تو خوابم بهم امید دادی خدا جونم (:💔

 خدایا چیزایی ک براشون ارزو داشتم رو الان با دستای بقیه کهنه شدن😔

خوشی ندیدم خدایا خودت بهم کمک کن بگذرونم این دورانو 😔💔

چرا باید هررربار منو بشکنی؟؟؟؟ 🙂💔

ولی خدا جون تورو خدا تورو خدا دیگه بسه باشه؟ 

🙂💔

مینویسم یادگاری برای دو ماه دیگه یعنی 1400/6/29 

امید وارم به خواسته م رسیده باشم😔💚

دلنوشته# های_لیلا#  

من هم روزی دخترکی بودم با یک دنیا رویاهای زیبا با کلی آرزوهای قشنگ.. روزگاری آن‌قدر بااعتماد بنفس بودم که خود را محتاج شخص دومی نمی‌دانستم.. که گمان می‌کردم خودم به تنهایی تمام مشکلاتم را پشت سر می‌گذارم و پله‌های موفقیت را یکی پس‌از دیگری بالا خواهم رفت.. اما شما ای پدر عزیزم ای مادر مهربانم مرا از دنیای زیبایم جدا کردید مرا به دنیایی از جنس نیاز هل دادید و درگو‌شم نجوا کردید که تو بدون او هیچی.. که تو ازپسِ خودت برنمی‌آیی!! و باید یکی سایه‌ی سرت بشود...! 😔

هرچقدر تقلا زدم که اشتباه می‌کنید فرصت بدهید تا خودم را ثابت کنم امانم ندادید... بااشک می‌نویسم.. بافریادی خفه شده در گلو.. شما مرا از دنیای رنگارنگ نوجوانی‌ام به یکباره به دنیایی پراز دلهای سنگی بردید.. تمام تقلاهایم، تمام گریه‌هایم، تمام تلاشم را ندیده گرفتید و زور شما بیشتر از من دخترک بی پناه بود..

عاقبت وقتی دیدید تمام جسم و روانم زیر ضربه‌های ناعدالتی کبود شده به صبوری تشویقم کردید.. به سکوت.. به کمک کردن به زندانبانم که بیشتر ستم کند...!

وقتی گفتم این چه سايه بانی ست چه پشتیبانی که قلبم را تکه تکه می‌کند و هردم با تازیانه ی نامردیش بر زخم‌های بیشمارم نمک می‌پاشد بازهم به سازش دعوتم کردید و دامن کشان مرا ترک کردید.. می‌خواهم بگویم دیگر تمام شدم این دیگر من نیستم.. اینک این منم دخترک جسور و شاد دیروز و زن ترسوی افسرده ی امروز.. اما شما چرا؟ پدر شما بگو چرا ای قهرمان کودکی‌ام .. مادرم ای قلبِ تپنده ی زندگی‌ام.. چطور از من رد شدید.. چطور از من خسته شدید..؟! من ایمان دارم یعنی دلخوشم به این‌که شما از روی ناآگاهی بامن چنین کردید..

حرفی نیست خوشِ حلالتان.. من گذشتم.. الهی که شما خوش باشید..!

حال و روزم را می‌بینید دیگر نه جسم سالمی دارم نه روح و روان سالمی.. من ماندم رویاهای فراموش شده.. من ماندم و آرزوهای غارت شده.. من ماندم و حرف های دلم که با شراب اندوه در گلویم خفه شان کردم..


.

.

.


ازیک روزی به بعد دیگر مبارزه نمی‌کنی تسلیم می‌شوی


از یک روزی به بعد دیگر خسته نمی‌شوی، می‌بُری


از یک روزی به بعد می‌شوی بی توقع ترین آدمِ دنیا


غمگین ترن آدمِ دنیا


تنهاترین آدمِ دنیا

...

دلنوشته# های# #دلنوشته هایِ من 

منی که تاحالا سمت دعا خوندن و متوسل شدن به خدانرفته بودم ،برای برگشتنت ،  برای دوباره حس کردنت  دست به دامن همین دعا ها شدم  .چیکار کردی باهام هان؟

چجوری یهو شدی همه زندگیم؟ چجوری این طوری شد که من نفهمیدم؟؟؟؟

اصلا اصلا قرار نبود اینجوری بشه مگه نه؟

نمیدونم چیشد که اینجوری شد نمیدونم ...


از روزی که رفتی از همون دقیقه اول منتظر برگشتت نشستم زل زدم به صفحه سیستم 

با هر پیامی آنچنان هجوم میارم به این امید که خدا صدای زجه هامو شنیده و برگشتی ... ولی ببین خدا هم باهام لج کرده  خدا هم دیگه کمکم نمیکنه   

من چیکار کنم هان؟


میدونم الان کجایی میدونم سرخاکشی میدونم امروز یه ماهه که دلتنگشی میدونم سخته برات میدونم دلت آشوبه میدونم ولی حال من از تو هم بدتره 

تو فقط دلتنگی ولی من هم دلم برات تنگ شده هم منتظرتم ...  

با رفتنت با گذشتن هرثانیه بدون تو ذره ذره مردم ...


راستی  آخرین حرفمون این بود که بهت قول دادم پیشرفت کنم ...

ولی خب راستش و بگم بهت؟ تو این 11 روز لای کتابم هم باز نکردم ...  

ولی من باید به قولی که بهت دادم عمل کنم   

هرچند که سخته هرچند که فکر تو و کسرا یه لحظه هم از سرم بیرون نمیره ولی 

از فردا میشینم پای درسم  که وقتی برگشتی بهت بگم دیدی تونستم؟....

کاشکی برگردی زودتر ای کاش ...

دلنوشته#  

دلتنگی💔#  

برگرد#  







هممون تو زندگیمون یه روزایی داشتیم

که گفتیم این دیگ اخر خطه ولی میبینی؟

هنوز این جاییم"زنده ایم وهنوز داریم نفس میکشیم.

هنوز درد اون روزا تو استخونمون میپیچه

ولی ازش گذشتیم.یادت بیار.همه اون چیزایی که

ازش گذشتی رو یادت بیار.

روزایی که فک میکردی اخرشه ولی نبود.

شبایی که فک میکردی صبح نمیشه ولی صبح شد.

میبینی؟ نمیتونم بگم درست میشه

ولی قول میدم میگذره.


دلنوشته#   🤞🖤

قضیه از یه رعد و برق⛈🌧 شروع شده

دختری یه روز تو بارون سر به بیابون زده.،

رعد و برق رو میبینه و میگه دل منم مثل تو یک رعد و برق بود ولی الان آروم شد.👱‍♀️💔🙃

چون دلم شکسته.😭

ولی به خدا اعتماد کردمو تمام سختی ها تمام🚦شد.

دلنوشته# ⛈🚦

روزی دختری👱‍♀️ رو به ماه🌚کرد و گفت:(( خدا چجوری مارو آفریده؟؟!))

ماه در جواب گفت:((همونجوری که تو الان داری با من حرف میزنی))✌👌☺

دختر به بزرگی خدا پی برد و خدارو هزاران بار شکر کرد‌.🤲🏻🙏🏻✌🌚🌱🌊

خداروشکر.👱‍♀️💓💗

.🌚

.👱‍♀️

.🌚

.👱‍♀️

.🌚

.👱‍♀️

دلنوشته# ☃️🌊

میدونی بعضی وقتا که بهت فکر میکنم با خودم میگم یعنی میشه؟!

یعنی تو همونی که اینهمه سال منتظرش بودم؟

همونی که دفترم پره از نامه های نخونده ای که واسش نوشتم؟

همونی که هروقت واسه خودم پیش خدا دعا کردم واسه اونم دعا کردم؟

تو همونی؟

همونی که دلم پر میکشه واسه بودنش؟

تو نمیدونی ،تو نیستی،اما من از وقتی که اسمتو شنیدم از وقتی که عکستو دیدم از ذهنم بیرون نمیری...

نمیخوام بگم عشقه نه عشق نیست یه جور احساسه...

یه احساس پاک 

من تورو به عنوان همون نیمه گمشدم دیدم !

شاید اگه بیای عاشقت شم ،مطمعن باش که میشم چون تو ارزشش رو داری ...

خنده داره نه؟؟

هیچی ازت نمیدونم ،فقط یه اسم و یه عکس اما همین اسم و عکس منو دیوونه کرده 

من منتظرتم ،میدونم تو هم توی فکر اینی که بیای منو ببینی و میدونم همین روزاست که از نزدیک ببینمت 

اما خب این اون چیزی نیست که من میخوام ،خواست من فقط یه دیدار نیست یه زندگیه !

همیشه میگفتم ۲۵ به بالا ازدواج میکنم اما نمیدونم چرا تا تورو دیدم عقایدم و گذاشتم زیر پا ...

من الان به تو فکر میکنمو بازم میپرسم یعنی تو همون نیمه گمشده منی؟

خسته شدم از انتظار،مغزم داغونه صبح تو ظهر تو شب تو همش تو توی ذهنمی 

نگی دختره دیوونس یه خاستگار اومده واسش اینجوری ندیده شیفتش شده ،خیلیا اومدن و رفتن اما نمیدونم چرا تو واسم یه چیز دیگه ای 

یه حس دیگه 

یه باور دیگه 

یه نگاه دیگه 

چیزی ندارم بگم جز اینکه زودتر بیا ...

بیا تا معلوم شه مال همیم یا نه !

نمیگم اگه مال هم نبودیم افسرده میشم چون نمیشم چون هنوز با هم رابطه ای نداریم اما خب ناراحت میشم چون تو خیلی خوبی ولی من همیشه اعتقاد دارم خدا اگه یه چیزیو ازت میگیره یه بهترشو واست درنظر گرفته و از کجا معلوم که تو همون بهتره نیستی🙂



دلنوشته#  

انتظار#  

میشه براشون یه صلوات یا فاتحه بفرستین؟:) 

ممنونم ازتون❤

ده سالم بود... ساعت هفت صبح دوم فروردین! روز شهادت حضرت فاطمه(س)🖤

پاشدم دیدم داره صدام میکنه دوییدم پیشش دستمو گرفته بود محکم با صدای آروم گفت نیکا! هر چی صداش زدم جواب نداد دوییدم اتاق بابام صداش زدم بابا؟با خواهرم سراسیمه رفتیم پیش مامانم هر چی صداش زدیم جواب نداد! یه دختر ده ساله چی میفهمه از مادر نداشتن آخه؟

ممو گذاشتن خونمون تنها! رفتن بیمارستان با مادربزرگ و همه و منه تنها تو خونه لباسای مامانمو میبوسیدم 

آخه تو که هیچ طورت نبود مامانم چرا تنهام گذاشتی؟

برگشتن فقط نگام میکردن میگفتن چطوری به بچه ده ساله بفهمونیم؟

هیچی نگفتن به زور مامان بزرگم جلو اشکاشو میگرفت🖤

آخه دیگ مامانم نبود وقتی پسر همسایمون زد منو بغلم کنه! 

دیگ نبود وقتی از مدرسه برمیگشتم بوسم کنه...

مامانی مرسی که آخرین لحظه هم دستمو ول نکردی

فقط بگو چرا؟چرا رفتی؟

من تازه میخواستم واست کادو بگیرم:)

مرسی که آخرین لحظم دستمو گرفتی

خدایا به عظمت این روزت جلو اشکامو بگیر:) 

دلنوشته#  

هلیانوشت:)

امیدوارم یه روزی این تایپکو نگا میکنم خوشحال شم که تونستم سربلند کنم اسم مامان و بابامو😊❤

روزتون مبارک مامانای خوب نی نی سایت😊❤

روزتون مبارک همه خانوما نی نی سایت

ایشالا هر کی میخواد مامان شه خدا یه نی نی تپل مپل بده بهش😍😘❤


داغ ترین های تاپیک های امروز