امروز فهمیدم یکی از بستگان مریض شده
سوپ درست کردم براش ببرم
شوهرم که دیدتم گفتم :میدونم سوپ خیلی دوست داری برات کنار گذاشتم عجقم
قبل رفتن هم چون خسته بود لباسشو اتو زدم....شک داشتم منو ببره یا نه، میخواستم راضی بشه
خلاصه رفتیم و اومدیم
امروز دو بار اسممو صدا زد گفت :"دوستت دارم"
خب کاری نکردم که.... 😍
خوشبختیامون_رو# _هم_بگیم
امید#
زندگی#
همسر#