چندروزپیش خواهرشوهرم وهمسرش که میشه پسرخاله ی من خونه مامهمان بودن،این پسرخاله کذایی چهارسال مداوم دهن ماروآسفالت کردبس که واسطه فرستادبرای خواستگاری من،ازدربیرون مینداختیم مثل گربه ازپنجره میومد😕تایکبارانقدرگریه کردم چون توهمه فامیل چو انداخته بودن که من موافقت کردم😐تابالاخره برادرم دست بکارشدوبردش یه گوشه حسابی تهدیدش کرده بود ودعوا،که بالاخره منصرف شدورفت دخترعموش که میشه خواهرشوهرالان من روگرفت،حالاایناکه چندروزپیش توخونه مابودن،خواهرشوهرم سرش وحشتناک دردمیکرد وتواتاق خوابیده بود،من توآشپزخونه مشغول بود م،همسرمحترم واون پسرخاله هم توپذیرایی مشغول صحبت،یهوهمسرم بلندشدرفت جلوی اتاق ایستادبلند،بلندگفت من دارم میرم بیرون یه دوربزنم😐تاهمسرم رفت بیرون وصدای دراومدیهوخواهرشوهرمحترم مثل فشنگ باسرووضع ژولیده پریدبیرون ویه پوزخندمسخره بمن زدورفت نشست کنارهمسرش وخندیدن بی دلیل،انقدرحرکت این خواهروبرادرچیپ ومسخره بودکه واقعایه لحظه حالم دگرگون شد😑واقعاچه فکری کردن،لابدپیش خودشون فکرکردن الان من به اون یاروتجاوزمیکنم😏یاخیانت؟واقعاچطورفکرنکردن اگه من میواستم همون وقت ج +میدادم،یعنی انقدراحساس خطرکردن؟بعداین خواهرشوهره وهمسرم خداییش درحالت عادی خوبناولی حرکتشون شوک زده ام کرد،احساس میکنم شخصیتم روخردکردن😞
اسگول# نباشیم کسی قصد بُرزدن همسرکج وکوله مارونداره