خودم_نوشت #

بال هایش را شکستند..

همان فرشته کوچک و تنهارا..🧚‍♀️💔

اورا به یک عمر گوشه نشینی و تنهایی محکوم کردند..

فرشته ترسیده و رمیده و کوچک..حس ترس غلبه کرده بود..در روزهای اول به او!

روز دوم..

روز سوم..

چهارم..

و..

در آخر فرشته دیگری آمد و پرسید از او..از روز های پرواز..

و فرشته کوچک و سالخورده گفت:نمی آید چنین چیزی بر یادم!!

زیرا که من بودم از اول بی بال..🙇‍♀️

پ.ن = تحلیل آزاد

خودم_نوشت#  

خیلی موقع ها فکر میکنیم زندگی دیگه برامون تموم شده

خیلی موقع ها فکر میکنیم این من دیگه اون منه سابق نیست

خیلی موقع ها با خودمون میگیم کاش میشد برگردیم عقب

خیلی موقع ها میگیم کاش زندگیم یجور دیگه ای بود

خیلی موقع ها میگیم کاش این کارو نمیکردم

خیلی موقع ها میگیم کاش دست از غرور زیادیم بر میداشتم

خیلی موقع ها میگیم کاش جای این فرد بودم

خیلی موقع ها میگیم کاش حواسم به کارام بود

خیلی موقع ها میگیم کاش میمردم

خیلی موقع ها میگیم کاش دلتنگ کسی نبودم

خیلی موقع ها میگیم کاش تمام تلاشمو میکردم

خیلی موقع ها میگیم....

متوجه شدی ؟ خیلی موقع ها میگیم؟ فقط میگیم؟ ولی سعی نمیکنیم درستش کنیم ...نصف عمرمون با این خیلی موقع ها گفتن گذشت اما تلاش نکردیم ...گفتیم خیلی موقع ها میگیم کاش تمام تلاشمو میکردم  پس تا دیر نشده تمام تلاشتو کن تا تبدیل نشه به این جمله حسرت انگیز چون تو دیگه نمیتونی برگردی به عقب یادت نره...

خودم_نوشت#