افسردگی بعد از از واج

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 53 بازدید

سلام وقتتون بخير

من خانومی ٣٠ ساله هستم كه يه دختر ٢ ساله دارم 

٤ سال هست كه ازدواج كردم

ازدواجم به اين شكل بود كه ايشون همكلاسيم بودن و بنده در شهر ديگه ای دانشجو بودم . و ايشون با توجه به عدم علاقه من بهشون مكرر به من ابراز علاقه ميكردن ، منم از لحاظ عاطفی تو شرايط خوبی نبودم و شديدا با خانواده ام در مورد مسائل اعتقادی اختلاف نظر داشتم. و هميشه تو خونه دعوا و جر و بحث بود.

با اصرارهای ايشون و شرايط خانواده ام تصميم به ازدواج گرفتم تا بلكه يه آرامشی بدست بيارم.

همسرم اوايل زندگی با توجه به اينكه من آدم صبور و مهربونی بودم باهاشون سر طلاهای من يه دعوای اساسی راه انداختن اين در صورتی بود كه نصف طلاهامو فروخته بود. و بعد از اون دعوا بخاطر آرامشی كه من بهشون دادم خجالت زده شدن و ازم عذرخواهی كردن.

چند ماه بعد برای اولين بار تشنج كرد .

چون تو شهر ايشون زندگی ميكرديم خيلی احساس تنهايی ميكردم ، چون شهرشون هم كوچيک بود و منی كه تو تهران زندگی كرده بودم خيلی برام سخت بود و هر وقت ازشون ميپرسيدم علت اين تشنج چيه جوابی نمي شنيدم ... اين گذشت تا فهميدم ترامادول مصرف ميكنه و اينم خودم قرصاشو پيدا كردم. چون قرص ميخورد و تصميم به بارداری داشتم خيلی باهاش صحبت كردم كه كنار بگذاره و اونم ابراز پشيمونی ميكرد و قبول ميكرد.. بعد از اين قضيه چندين بار تشنج كرد و  بعد از تشنج اول انكار و باز هم قول ميداد كه ديگه نخوره. ولی خب من ديگه باردار بودم.   

همسرم حدودا ٣ سال ميشه كه قرص ترامادول مصرف ميكنه، البته نميدونم اين به گفته خودشو هر چند كه من شک دارم.

از زندگی لذت نميبرم 

ديگه هيچ حسی به همسرم ندارم

اگه ارتباط زناشويی هم داشته باشيم از سر وظيفه ای كه دارم انجام ميدم

اگر بچه نداشتم قطعا جدا ميشدم

خيلی سعی ميكنم شرايطو بخاطر بچه ام خوب نشون بدم

ولی واقعيت اينه كه هيچ دلخوشی ندارم ، هميشه حس ميكنم يه موجود اضافی هستم و اصلا نبايد به اين دنيا مي اومدم از همه چی نا اميدم

اطلاعات تکمیلی

سن ٣٠ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام همراه عزيز ✋🏻
ممنون از اينكه مارا انتخاب كرديد
 تنها كسي كه ميتواند به شما كمك كنندتا از اين شرايط و حال روحي بيرون بياييد  فقط خودتان هستيد ،پس به خودتان براي بوجود آمدن احساسات بهتر و زندگي بهتر كمك كنيد .اگر فكر ميكنيد دوست داشتن كسي به خاطر اصرارهايش وبه  علت شرايط خانواده  با او ازدواج كرده ايد امكان پذير نيست ،كاملا اشتباه فكر ميكنيد .چرا كه بهر حال درافراد مختلف نقاط مثبت فراواني وجود دارد كه با در نظرگرفتن  آنها ميشود زندگي سرد و بدون عشق را بهبود و سروسامان داد .البته رهايي از خانواده خود يك عاملي بوده كه قابل بررسي و تعمق است .
اما نكته  مهم ديگري كه شما تاكيد كرده ايد كه علاقه ايي به همسرتان نداريد ،دوست داشتن و علاقه بسيار مهم است ،و اگر بخواهيد ميتوانيد  آن را ايجادكنيد ،در صورتي كه مهارت كسب كنيد و نگرش صحيح داشته باشيد ميتوانيد به همسرتان علاقه مند شويد .آيا صرفا علت اجبار باعث شده شمابه  همسرتان علاقه 
ايي نداشته باشيد ؟يا  هيچ ويژگي و رفتاري مثبتي ندارند ؟آيا به فرد ديگه ايي علاقمنديد؟
يك دفتر برداريد و از ملاك هايي كه براي انتخاب همسر داريد در آن بنويسيد ،سپس هر چيزي كه براي يك زندگي مشترك آرام و متعادل لازم است را بنويسيد ،بعد ويژگيهاي خوب همسرتان را بنويسيد ،هر اخلاق و ويژگي خوبي كه دارد ،صفحه بعد ويژگيهاي منفي و نقاط ضعف اورا بنويسيد .هر چيزي كه باعث شده عاشق همسرتان نشويد و مانع دوست داشتن او شده است را بنويسيد ،هر چيزي كه در ذهنتان است را روي كاغذ بياوريد ،حال ويژگيهاي مثبت و منفي خودتان ،اخلاق و رفتار خودتان را  فكر كنيد وبنويسيد .دليل اينكه نتوانستيد به همسرتان علاقه مند شويد را پيدا كنيد ،شايد هم علت را در خود پيدا كنيد ،علتي كه بخاطر ذهن پر و درگير از فشار يك ازدواج تحميلي در حدي كه هيچ وقت نخواسته ايد حتي يكبار اورا دوست داشته باشيد .براي شناخت خود و همسرتان تلاش كنيد ،شرايط را بررسي كنيد .شايد بخاطر اجبار و تحميلي بودن انتخاب، نقاط مثبت زندگيتان و خوبي هاي همسرتان را نديده باشيد .زمان بگذاريد ،نوشتن را جدي بگيريد ،چرا عاشق همسرتان نشديد ؟آيا همسرتان هيچ كدام از معيارها وملاك هاي انتخاب شمارا ندارد ؟سعي كنيد با ذهن بدون قضاوت و تلقينات منفي به همسرتان فكر كنيد ؟بهتر است  براي اينكه آرامش و حال خوب به زندگيتان برگردد،راه بهتري را امتحان كنيد ،محبت كردن سخت نيست ،براي زندگي و حال بهتر بايد عاشق زندگي تان باشيد .اما در مورد اعتياد همسرتان به ترامادول  با او همدري و همدلي كنيد تا آماده ترك شود .تلاش كنيد كمكش كنيد تا بتوانيد يك فرصت ديگر براي زندگي بهتر هم به همسرتان و هم به خودتان و كودكتان بدهيد.قبول دارم که این کار سخت است ولی بپذیرید که این کار را برای آینده و نجات زندگی تان میکنید،پس  ارزشش را دارد .بهترين كار اين است كه به او محبت كنيد ،به او بي اعتنايي نكنيد .اورا سرزنش وتحقيرنكنيد  
نگاه شما به همسرتان بسيار مهم است ،تعريف و احترام ،لحن محبت آميز و محترمانه در بازسازي شخصيت همسرتان نقش مهمي دارد ،و در توانمند شدن روحي او بسيار موثر است .سعي كنيد انگيزه هاي ترك را در همسرتان ايجاد كنيد و بقيه راه را از متخصصان كمك بگيريد .با صبر و مهرباني به همسرتان كمك كنيد .
پیشنهاد میکنم در این مسیر از یک روانشناس به صورت حضوری کمک بگیرید .
                        شاد و موفق باشيد 🌷🙏🏻

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha