2753

محدودیت و تعصب های همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 239 بازدید

سلام و عرض خسته نباشید،سوالم رو نمیخوام کلی مطرح کنم تا جواب کامل تری رو دریافت کنم ممنونم از توجه و پاسخگوییتون و عذرخواهم بابت طولانی بودن سوالم!

من دختری 23 ساله هستم و در سن 17 سالگی ازدواج کردم! سنم کم بود و خیلی سختیها کشیدم و بسیار پشیمان بودم البته که خودم خواستم بصورت سنتی به میل خودم ازدواج کنم اصلا به اجبار نبود! احساس تنهایی میکردم از بچگی احساس افسردگی داشتم کلا و انرژی زیاد، اصلا خواب نداشتم و مدام یا نقاشی میکشیدم یا به آرزوها و رویاهام فکر میکردم! گوشه گیر بودم و هستم و دلیلش اینه که در تنهایی حس خیلی بهتری دارم! و تنهایی رو ترجیح میدم به حضور درجمع !عصبی هم بودم از بچگی حالا نمیدونم این عصبی بودن ریشه در چی داره چون مادرم که کلا سختگیر یا اینکه دست بزن داشته باشه اصلا نیست و بابام کمی عصبی هست اما یادم نمیاد دست روم بلند کرده باشه فقط دعوا یادمه اونم گاهی به ندرت چون فوق العاده زودرنج بودم سریع بهم برمیخورد و یادمه از دلم نمیرفت تا یک هفته شاید اصلا با بابام صحبت نمیکردم! از ازدواج همین مسئله که سن من پایین بود ود رکی از زندگی نداشتم،و هم اینکه کمی از گوشه گیری دربیام و ازتنهایی فاصله بگیرم راضی شدم به ازدواج و سنی حساس که سن بلوغه و منم که کنجکاو و دوست داشتم همه چیز رو خیلی زود تجربه کنم! پس فکر کردم بهترین راه ازدواجه! اینم بگم که ظاهر خوبی دارم و خیلی از پسرها دنبالم‌بودن! اما من دل بستم به یک مورد خیلی اشتباه که بازم از روی بچگی بود و چشم بسته که از ازدواج ایشون ضربه بدی خوردمو اولین خواستگاری که برام بعد از این شرایط اومد جواب مثبت دادم! میدونم اشتباه بزرگی بود اما من واقعا با اینکار خودکشی کردم انگار! جسمم فقط پیش این مرد هست حسی ندارم حتی الان که 6ساله از زندگی مشترکم میگذره ! ایشون آدم فوق العاده عصبی هستن و تفاوت سنی 13 ساله داریم!

حالا من کاملا اون شخص اشتباهی رو که از حرص ازدواجشون اینکارو با زندگیم کردم کاملا فراموش کردم حتی فکرم سمت ایشون نمیره چون میدونم اشتباه بود اما خب سنم کم و حساس بود! دعوا دعوا ودعوا بود کل دوران عقد من و شوهرم هم از طرف ایشون که خیلی تعصبی و عصبی هستن و هم از طرف من بخاطر سن کمم ! و همش احساس میکردم با این ازدواج اول از همه به خودم خیانت کردم! چون کاملا بی فکر و در شرایط بد روحیم بود این تصمیم مهم ، برای همین فقط به طلاق فکر میکردم ! شوهرم اما نمیخواست جدا بشیم هربار خودش میومد و دوباره باهم آشتی میکردیم درحضور بزرگتر ها پس من پایه زندگیم اشتباه بود و خودم میدونستم واین عذابم میداد! 

راضی شدم به عروسی که بگیریم ! من 3 سال تو عقد بودم و باکره، حتی بعد عروسی هم بعد 2 ماه خانه داری عروسی کردیم !

و بعد از شش ماه باردار شدم، ولی همچنان سردرگم بودم پشیمان چون هر روز بیشتر از دیروز عذاب میکشیدم اما ظاهر داستان رو خوب نگه داشته بودمو کسی از دلم خبر نداشت!افسردگی خیلی حادی گرفتم تو دوران بارداریم و بعد از زایمانم اصلا حوصله بچه هم نداشتم منی که فکر میکردم برای بچم میمیرم احساس یک بازنده ی واقعی رو داشتم که دیگه واقعا باخته! خیلی دوست داشتم بچمو اما گاهی هم اصلا حوصلشو نداشتم بخاطر افسردگیم تابحال پیش دکتر نرفتم،حالا مشکلم اینه که حالا که 2سالشه بچم حالا که 23سالم شده تازه هر روز بیشتر از دیروز دارم افسوس میخورم که چرا همچین بلایی سر زندگیم آوردم! من ذهنم تو تفریحات و روحیه دخترای 17،۱۸ ساله مونده و بشدت میلم دارم به تنهایی های اون سنم و برگردم به عقب و رویاهامو آرزوهای اون موقع خودمو بسازم !!! تو فشار عصبی زیادی هستم شوهر من اصلا سنم رو درک نمیکنه و کلا آدم سیاستمدار و بی احساسه ما هیچ تفریحی نداریم و من هر روز با خیال پردازی با اینکه اگه الان یک دختر بیست و سه ساله مجرد بودم چقدر خوشحالو راضی دنبال رسیدن به آرزوهام بودم! آرزوهام کلا زمین تا آسمون با اینی که الان هستم فرق داره من آرزوم بود درسمو ادامه بدم تو رشته معماری یا گرافیک رو پای خودم وایستم تفریحات سنم رو بکنم تا آرزو به دل نمونم و عاشق رقصم! هنوز که هنوزه هم رقص حس خوبی بهم میده باشگاه رفتن بدنسازی که الان منعم بابتش...از همه چیز طرد شدم میخوام زندگیمو بسازم و ظاهرو الان چند وقته با شوهرم خوب نگه داشتم و اونم بهتر از قبل شده اما هنوزم با معیارای من زمین تا آسمون فرق داره روح سرکشمو چه کنم؟؟؟ این من پر انرژی و آزاد درونمو که زندانی شده تو تعصب مرد چه کنم؟؟؟ خواهش میکنم توضیحی منطقی بدین ،واقعا دارم عذاب میکشم ! میدونم که نمیتونم برگردم به گذشته اما میلی که درونمه که هر روز بیشترو بیشتر میشه چکنم ؟ ؟؟

اینم بگم که دارم رو زبان انگلیسیم کار میکنم تو خونه وب افنده هستم خودم اینترنتی یاد گرفتم  نویسندگی هم انجام میدم اما مطمئنم اجازه چاپ رو بهم نمیده! کلا با هرکاری که من انجام بدم این آقا مخالفه همین مسئله میل به آزادی رو در من شعله ورتر میکنه!


اطلاعات تکمیلی

سن 23 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما دوست عزیزم،شما در شرایط گذشته مطمنا بر اساس تصمیمی که فکر میکردید درست ترین تصمیم در اون زمان هست رفتار کردید پس ابتدا دست از سرزنش خودتون و افسوس خوردن برای گذشته بردارید. میزان آگاهی شما در اون مقطع به اندازه تصمیمی بوده که گرفتید و این تصمیم هرچقدر سخت اما جنبه های مثبتی هم برای شما داشته که باعث رشد شما و این دیدی که الان درباره خودتون و زندگی تون دارید شده. همه انسانها گاهی تجربه هایی رو به دست میارند برای اینکه بدونند برای مابقی زندگیشون چه تصمیم درستی میتونند بگیرند. در حال حاضر باید برای رسیدن به خواسته هاتون تلاش کنید و جدیت و قاطعیتتون رو در این مورد به همسرتون برسونید. اگر نیاز هست به ایشون بگید به مشاوره برید و توضیح بدید که پیامد نرسیدن به خواسته هاتون چی میتونه باشه. فرمودید که حتی در برابر همسرتون هم حفظ ظاهر میکنید، شاید وقتش رسیده که از این حالت انفعال بیرون بیایید و اجازه بدید که دیگران بدونند چه میزان رنجی رو به دوش میکشید. برای بیان کردن خواسته هاتون نگران نباشید و تغییر رو از همین امروز شروع کنید. مطمنا با تغییر شما تغییراتی هم در اطرفیان و محیط پیرامونتون پیش خواهد اومد بایستی بدونید که مسیر قرار نیست راحت باشه اما باید برای رویارویی با هر واکنشی خودتون رو آماده کنید. اگر واقعا برای تغییر مصمم هستید از یک مشاور حضوری برای همراهیتون در این تصمیم کمک بگیرید و پله به پله پیش برید. هرچه روحیه شما بهتر بشه ارتباطتون با فرزندتون و چالشهای زندگیتون هم بهتر خواهد شد. موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

محدودیت از طرف نامزد

پاسخ سلام دوست عزيز اين موضوع از چه زماني اغاز شده و علت ان چي بوده اينكه ميگيد به تازگي پس علتي داره يه سري موارد حق طبيعي هر فردي است و اين كه يكي بگوييد شما استفاده ايي از فضاي مجازي نكنيد در نامزدي ق...

محدودیت های بیش از اندازه همسر

پاسخ سلام دوست گرامی دوست عزیز به نظر میرسه خود شما هم از این که اصرار به این ازدواج داشتید خودتون رو مقصر می دونید و اجازه هر نوع برخوردی رو به همسرتون میدهید به هر حال اگر بخواید به این شیوه ای که در پی...

حال روحی بد بخاطر محدودیت در ازدواج

پاسخ سلام دوست عزیز درسته که شما با همسرتون توافق کردید برای زندگی به شهر دیگری برید و با خانواده‌ی همسرتون در یک ساختمون زندگی کنید ولی ازدواج، به معنای منع شدن از همه چیز و حبس شدن در منزل نیست. و همونط...

محدودیت گذاشتن در رابطه

پاسخ سلام همراه عزيز ✋🏻ممنون از اينكه مارا انتخاب كرديدبا توجه به نوشته های شما ، ايشان هميشه ودر همه موارد شمارا كنترل ميكنند.به نظر خودتان آيا در يک رابطه سالم هستيد ؟هدف از رابطه ايی كه داريد چيست ؟ع...