2723

عدم تمایل برای بچه دار شدن

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 35 بازدید

سلام. من 23 سالمه. مدتی هست که همه اصرار دارند بچه دار بشیم. خیلی ناراحتم. اوایل ازدواجم بچه خیلی دوست داشتم. به حس مادر شدن فکر میکردم. تحقیق میکردم. مقاله میخوندم. مدتی پیش بخاطر مسمومیت حالت تهوع داشتم. بطوری که پزشکم آزمایش خون برام نوشت برای احتمال بارداری. فردا صبحش که ازخواب بیدار شدم شوهرم یه لیوان خیلی بزرگ زعفرون  غلیظ آورد و مجبورم کرد بخورم. بعدم دستمو گرفت که اگر باردار باشی نمیذارم جایی بری. خودم دیه شو میدم سقطش کن. بعد هم انقدر دعواها داشتیم و اذیتم کرد. حتی کتکمم زد. حالا کی این اتفاقا افتاد زمانی که فقط احتمال بارداری بود. همین مساله و یه سری مسایل دیگه باعث شد من افسردگی بگیرم. حالا یه مدتیه هی درباره بچه صحبت میکنه و نظر میده که بچه بیاریم و فلان. ولی من دیگه به هیچ عنوان بچه نمیخوام. نمیدونم چرا شاید ناشی از رفتار اون موقعش باشه. ولی یه بچه که میبینم اصلا حوصله ندارم بیاد طرفم. سریع گریش میندازم میدم مامانش نگهش داره. خیلی عصبیم. نمیدونم چطور حالیش کنم این مساله رو و اینکه تقصیر خودش بود که حالا من اینطوریم. از دستش خسته شدم.دیگه دلم نمیخواد بچه دار بشم. هرگز. 

اطلاعات تکمیلی

سن 23 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

درود بر شما

با توجه به اینکه سوال خاصی رو مطرح نکردید، اجازه میخوام چند نکته‌ی موجود در یادداشت‌تون رو بررسی کنیم:

همه اصرار دارند بچه‌دار بشیم... مادر شدن و پدر شدن، تصمیمی کاملا شخصی هست و خودتون به عنوان فردی اهل مطالعه، مستحضرید که نیاز به آمادگی روانی و مالی و ... داره. علاوه بر اینکه تجربه‌ی شیرینی می‌تونه باشه، مسئولیت بزرگی هم هست و زمانی باید بپذیریدش که واقعا بخواهید.

متوجه نشدم دلیل رفتار آشفته‌ی همسرتون به خاطر احتمال بارداری شما چی بوده. شاید ایشون قبلا به بچه‌دارشدن فکر نکرده بودن و قرار گرفتن در چنین موقعیتی انقدر براشون ترسناک بوده که همون اول خواسته‌ن صورت مساله رو پاک کنند اما اینکه دعوا و اختلاف نظر شما منجر به درگیری فیزیکی شده، حکایت از این داره که بهتر هست مدیریت خشم و گفتگوی موثر رو هم شما و هم همسرتون بیاموزید و تمرین کنید. درباره‌ی کیفیت رابطه‌ی شما و همسرتون، چه قبل از مسمومیت شما چه بعد از اون اطلاعی ندارم. اینکه اختلاف نظرهای شما و سایر مسائل، چه زمانی ایجاد شدند و چطور با اونها برخورد کردید، مساله‌ی مهمی هست...

در حال حاضر اینکه حوصله‌ی بچه‌ها رو ندارید، قابل درک هست. می‌تونید مسئولیت بچه‌ی دیگران رو نپذیرید تا نیازی به گریه انداختن بچه و اذیت شدن خودتون هم نباشه. بپذیرید که فعلا حوصله‌ی بچه‌داری رو‌ ندارید و قبل از هر تصمیم و اقدامی، لازم هست مساله‌ای که آزارتون داده، حل و فصل بشه. به علت خستگی از همسرتون اشاره نکردید و متوجه نشدم افسردگی که ذکر کردید، احساس شما هست یا تشخیص روان‌شناس و یا روان‌پزشک.  

پیشنهادم به شما این هست که در خصوص افکار و احساساتی که براتون ناراحت‌کننده هست، در کمال آرامش با همسرتون صحبت کنید طوری که منجر به دعوا و درگیری نشه. اگر فکر می‌کنید براتون مقدور نیست، به صورت حضوری از مشاور زوج‌درمانگر کمک بگیرید. چنانچه تشخیص پزشک برای شما افسردگی بود، حتما برای درمان اقدام کنید و بعد اگر مایل بودید، می‌تونید به بچه‌دارشدن به صورت جدی‌تر فکر کنید.

به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha