سلام. من دو تا دختر شیر به شیر دارم بزرگه الان 2 سال و 3 ماهشه و کوچیکه 10 ماهست.من مشکلم دختر بزرگمه. من چند روزه قبل عید رو بخاطر خونه تکانی اعصابم بهم ریخته بود و از اینکه مدام باید کثیف کاریهای دخترمو تمیز میکردم آستانه تحملم به شدت پایین اومده بود و اون چند روز باهاش بد حرف میزدم و زیاد دعواش میکردم و باعث شد که متاسفانه از اون موقع رابطش با من خیلی خیلی بد بشه چون به تعطیلات عید خوردیم و پدرش هم 2 هفته ست تعطیله و خونه است این مساله باعث شد به شدت از من فاصله بگیره و به پدرش بچسبه طوری که واسه هر کاری اگه من نزدیکش میشدم و میشم همش گریه میکنه که تو برو و بابا بیاد. رابطش با من خیلی بد شده هر چی هم سعی میکنم باهاش مهربون باشم و بهش محبت کنم منو پس میزنه از همون موقع کلا گریه هاش خیلی خیلی زیاد شده طوری که واسه هر چیز کوچیکی گریه میکنه اگه کسی اسباب بازیشو برداره گریه میکنه اگه بچه ای تو لیوان اون آب بخوره با گریه میگه لیوانمو بده اگه باباش دستشویی بره گریه میکنه خیلی بدقلق شده هر چی هم سعی میکنم صبوری کنم ولی باز میبینی یه بارش رو از کوره در میرم یا داد میزنم یا دعواش میکنم یا اخم میکنم که همه اینا تو اون لحظه باعث تشدید گریه اش میشه.دیگه دارم روانی میشم از دستش.از فردا هم که تعطیلات تمومه و پدرش باید بره سر کار،ماتم دارم که چحوری تحملش کنم کل روز رو متاسفانه بخاطر یه بچه کوچیکتر و آشپزی و کارهای خونه وقت چندانی هم برای بازی باهاش ندارم. خسته شدم خودم هم از لحاظ روحی خیلی خسته و عصبی شدم. لطفا بگین وقتایی که واسه این چیزا گریه میکنه عکس العمل من و باباش باید چجوری باشه؟ دوم اینکه لطفا راهنماییم کنین چطوری رابطمو باهاش خوب کنم که بیاد بغلم و بوس بده و باهام خوب باشه؟ حس میکنم از من متنفره و بدش میاد

اطلاعات تکمیلی

سن 26 جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور روانشناسی کودک و نوجوان

سلام.
طبیعیه که با هر موجودِ زنده ای " بدرفتاری " بشه، واکنش نشون میده و جبهه میگیره به اصطلاح.
از طرفی هم به نظر میاد که شما به عنوانِ مادر کمی اعصابتون ضعیف شده، حتما" آهنِ خونتون رو زیرِ نظرِ متخصص چک بفرمایید(بارداریِ پشتِ سرِ هم، شیردهی پشتِ سرِ هم و... ).
خیلی خیلی هم از همسرتون کمک بگیرید و سعی کنید که به اتفاق حالتِ " الاکلنگی " داشته باشید.یعنی این نباشه که همیشه مامان سخت گیری کنه و یا همیشه مراقبت و همراهی از دخترِ کوچیکتون به عهده ی شما باشه.یک زمانهایی هم بابا دخترِ کوچک رو نگه دارن تا شما بتونید با دخترِ بزرگتون باشید و با هم بازی کنید تا کمی رابطه اتون ترمیم بشه.

تجربه شما

login captcha

سلام.

بنده این ماجرا رو از بیرون نمیبینم و طبق مواردی که شما میفرمایید پیش میرم که قطعا" از دید خودتون هم هست.

ولی تولد یک بچه ی دیگه خیلی موثره و تا جایی که میتونید، کاری نکنید و یا شرایط رو طوری کنترل کنید که رفتار تکرار نشه و قرار نباشه که مدام او رو دعوا کنید و ایشون هم به پدرش پناه ببره و... . شما سعی کنید با تدبیر و یه کم عاقبت اندیشی، شرایط رو طوری تنظیم کنید که دخترتون کمتر و کمتر آزرده خاطر بشه.

ممنون از پاسختون.خانم دکتر، تو این 2،3 روزه که تعطیلات تموم شده و باباش رفته سر کار متوجه شدم اوضاع اونجورم که من فکر میکردم نیست.طول روز رو که با منه خوبه و گریه هاش به میزان قابل توجهی کم شده و اگه واسه چیزی هم گریه کنه زود گریه اش قطع میشه فکر میکنم دلیلش هم واکنش منه چون اگه ببینم واسه یه چیز الکی داره گریه میکنه زیاد بهش توجه نمیکنم ولی تو این 2،3روز فهمیدم که گریه هاش بیشتر بخاطر این بوده که باباش 2هفته عیدو خونه بوده آخه باباش مث من زیاد اقتدار نشون نمیده و خیلی نازشو میکشه واسه همین حس میکنم اون گریه های مداوم فقط واسه این بوده که خودشو واسه باباش لوس کنه.نمیدونم من درست متوجه رفتارش شدم یا نه؟ بنظر شما که روانشناس هستین و از بیرون به این قضیه نگاه میکنین دلیلش همینه یا اینا همش کلا تاثیر وجود فرزند کوچیکمه؟ نگفتین من و باباش موقع گریه هاش چه واکنشی باید داشته باشیم؟ آخه وقتایی که من به گریه هاش بی محلی میکنم اگه باباش خونه باشه میره خودشو بغل باباش جا میکنه و به اصطلاح به اون پناه میبره و اینجوری من بده میشم و باباش خوبه.درضمن دقیقا همین واکنشهارو نسبت به پدر خودمم داره چون پدرم خیلی دوستش داره و نازشو میکشه همین اداها رو واسه اونم در میاره. یعنی وقتی من از صبح میرم خونه بابام اخلاقش خوبه ولی شب که بابام میاد دیگه میچسبه به اون و با گریه به هرچی میخواد میرسه. شما بگین ایا رفتار من درسته و پدرم و شوهرم رفتارشون نادرست؟ یا نه این کار من بی محبتی بحساب میاد که وقتی اونارو میبینه و محبت دریافت میکنه با من بد میشه؟؟؟ ممنون از پاسختون