خیانت همسر و فراموش نکردن آن

سلام خانم دکتر من ۲۴ سالم و همسرم ۳۰ سالشونه ۲ فرزند دختر و پسر ۵ و ۲ ساله دارم من خانواده خیلی به هم ریخته ای دارم ۲تا خواهر که اوضاع اولی خراب و اوضاع دومی دو بار طلاق گرفته مادرم اخلاق خوبی نداره با فامیل رفت و آمد نمیکنه و خیلی از رفتارای بده دیگه و پاکه مادرم و پدرم .زندگیمو خودم انتخاب کردم تو شرکت با هم آشنا شدیم دوستش داشتم بحث زیاد داشتیم اما زندگی میکردیم تا فهمیدم با دوست صمیمی خودم رابطه داشته پیام بازی کرده داغون شدم ولی اون تحت هیچ شرایطی زیر بار نرفت ازش گذشتم تا اینکه برای بار دوم باردار شدم وقتی فهمید خیلی ریخت به هم گفت نمیتونیم از پسش بربیایم و این حرفا برای سقط اقدام کردم اما نشد تا تصمیم گرفتیم به دنیا بیاریمش پسرم که به دنیا اومد ۴ ماهش بود که بعد از یه مدت که قفل رو گوشیش میزاشت و پنهون کاری میکرد مچشو گرفتم و دیدم با یکی از همکارای شرکتش ریخته رو هم با هم خیلی راحت حرفای بد زده بودن و صمیمی بودن .قبل از اینکه متوجه خیانتش بشم یه هفته مسافرت بودم و نگو اینا با هم رابطه داشتن ولی نمیدونم اون زن خونه اومده بود یا نه که همسرم قسم خورد که رابطه جنسی نداشته .خلاصه به روش آوردم و دعوا کردیم خیلی زیاد به دست و پام افتاد گفت غلط کردم ...خوردم تو ببخش همین یه دفعه اگه تکرار کردم مرد نیستم و فلان خانم دکتر من موندم تو زندگیم چون تو خانوادم جایی نداشتم موندم چون تحمل دوری از بچه هامو ندارم اما الان که موندم پشیمونم ولی راهی ندارم از همسرم متنفرم هر لحظه دوست دارم دعوا راه بندازم و به روش بیارم که چیکار کرده اون دوست داره من مهربون باشم بگم بخندم فراموش کنم اما من دیگه روانی برام نمونده که بخوام تحملش کنم از یه نظرم واقعا چاره ای ندارم جز تحمل کردنش تو رو خدا شما بگید چیکار کنم خیلی سخته خیلی دارم عذاب میکشم؟