2723

رفتارهای عروس خانواده

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 154 بازدید

سلام و وقت بخیر. برادرم و خانومش یه مدتی میشه که عروسی کردن. به خاطر مشغله هر دو خانواده و دوری فاصله همیشه نمیتونیم رفت و آمد کنیم اما اونا آخر هفته ها اگه بتونن میان خونمون. و در طول هفته، هم پدر و مادر و خواهر و برادرام و من و هم اونا با هم تماس میگیریم و احوال هم رو جویا میشیم. با این حال من نسبت به عروسمون سرد شدم. نه که خدای نکرده بخوام بی احترامی کنم و کارای دور از شان خانوادمون انجام بدم ولی اون محبت و عشق و علاقه ای که تو دوران نامزدیشون نسبت به ایشون داشتم رنگ باخته و به تدریج هم این اتفاق افتاده. برادرم موقع عروسیش فشار زیادی رو پدر و مادرم و به تبع بقیه اعضای خانواده آورد و هممون بیش از توانمون خرج کردیم تا عروسی اونی بشه که برادرم و خانومش می خواد و خونه و ماشین و غیره رو تهیه کردیم براشون، با رضایت قلبی هم این کار رو انجام دادیم. ولی دلیلی که باعث شد من نسبت به ایشون سرد بشم این بود که ایشون و پدر و مادر و خواهراشون از یه مدت قبل عروسی خیلی سعی میکنن ما رو سر مسائل کوچیک و بزرگ گول بزنن و یا توهین کنن و ما که با دیدن رفتاراشون سکوت میکنیم و نمی خواهیم کارها بیخ پیدا کنه فکر میکنن که ما آدمای زود باوری هستیم و به رفتاراشون ادامه میدن. رفتارای پدر و مادر و خواهرای ایشون به قدری برای ما عجیبه که اصلا نمیدونم چجوری توضیح بدم. مثلا پدر و مادر من آدمای تحصیل کرده و شاغلی هستن و تو جامعه اسم و رسمی دارن و پدر و مادر ایشون تحصیلات ندارن ولی تو مراسمای خانوادگی جلوی دوست و آشنا سعی میکنن شغل پدر و مادر من رو مسخره کنن (البته که هیچ جایی برای مسخره کردن نداره شغلشون). یا با وجود اینکه از نظر مالی پدر و مادرم هیچی کم نذاشتن براشون ولی چپ میرن و راست میان میگن کم گذاشتین! حتی عروسمون به آپارتمان نو ساز سه خوابه ای که با سلیقه و هم فکری و نظر خودشون براشون خریدیم میگه کوچیک! اولا کاملا معلومه یه همچین آپارتمانی کوچیک نیست در ثانی این خونه نسبت به خونه ای که خودشون زندگی میکنن چند برابر بزرگتره و اجاره ای هم نیست. هدف من از بیان این مسائل اصلا تحقیر و یا مقایسه نیست ولی می خوام یه دیدی داشته باشین که بهونه گیریاشون در چه زمینه ای هست. یعنی اینجوری خدمتتون عرض کنم که در تمام اوقات سعی میکنن مارو بکوبن و تحقیر کنن و زمینه ای رو برای این کار انتخاب میکنن که اصلا درش حرفی برای گفتن ندارن. مثل بچه مدرسه ای که بقیه همکلاسیا و دوستانش رو مسخره میکنه چون با موشکافی میشه فهمید قلبا خودش به خاطر کمبوداش احساس حقارت میکنه (من این مثال میاد توی ذهنم و هیچ توضیح دیگه ای براش ندارم). چون سن و سالی هم ازشون گذشته کار ما طبق معمول سکوته و ناراحتی که بروز نمیدیم ولی سرد شدیم. نه تنها من سرد شدم بلکه حس میکنم پدر و مادر من هم کم آوردن یه جورایی. لحظه آشنایی من با خانواده ایشون به محض حرف زدن با مادرشون من به اختلاف فرهنگی شدید و حتی اختلاف طبقاتی شدید پی بردم ولی گفتم انتخاب برادرمه و صمیمانه عروسمون و خانواده ش رو پذیرفتیم و خیلی هوای عروسمون رو داشتیم و حتی الانشم داریم ولی اگه احساس گرم و مثبتی نسبت بهشون بروز میدیم بیشتر به خاطر اینه که جزئی از اعضای خانواده ما هستن. حتی منی که متوجه شدم انتخاب برادرم عجولانه و شاید حتی اشتباه هست یه کلام به هیچ کس حرفی نزدم و این باور رو هم فراموش کردم (بماند که بعضی وقتا میگم کاش با برادرم راجع به تصمیمش حرف میزدم ولی ترسیدم فکر کنه من می خوام به هم نرسن و مواردی از این دست). کاش عروسمون و خانواده ش به من توهین میکردن ولی نمیدیدم پدر و مادرم که عاشقش بودن و صمیمانه کلی براش وقت و انرژی و هزینه گذاشتن رو چندین و چند بار شخص عروسمون و بارها خانواده ایشون سنگ روی یخ کردن. بارها مادرم رو به بهونه مهمونی خونشون دعوت کردن ولی توهین کردن بهش. وقتی کاری از ما میخوان و به نظر ما درست و منطقی نیست و قبول نمیکنیم به برادرم فشار میارن و مرد سی و چند ساله زنگ میزنه با گریه و التماس به زور حرفشو به کرسی میشونه و مادر و پدرم رو به شدت میرنجونه. این رو هم خدمتتون عرض کنم که از طرف ما هیچ توهین، حرف ناپسند یا حرفی که به کسی بر بخوره زده نشده چرا که اصلا پدر و مادر من یه همچین افرادی نیستن و شخصیتشون اینجوری نیست، هیچ کم کاری هم صورت نگرفته و اتفاقا همه از جون و دل مایه گذاشتیم براشون. من نمیخوام نسبت به عروسمون سرد و سردتر بشم از طرفی میترسم ناراحتی بروز ندم و همچنان فکر کنن ما آدمای توهین پذیر و ساده و زودباوری هستیم و حرفا و خواسته های غیر منطقیشون ادامه پیدا کنه. راه حل درست تو این مورد چی هست واقعا؟

اطلاعات تکمیلی

سن 24 جنسیت زن شغل پرستار وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام خدمت شما خانم عزیز
به نظر میرسه ریشه ی مسائل شما در تفکیک نکردن مرزهای ارتباط خانوادگی از یکدیگر باشه، یعنی در واقع شما هر رفتاری از سمت همسر برادرتون رو درباره والدینتون به خودتون نسبت میدید و بابت اون ناراحت میشید یا فکر میکنید که وظیفه دارید در جبهه ی پدر و مادر باشید تا در مقابل عروس خانواده از آنها دفاع کنید، در صورتی که این رفتار بالغانه نیست و شما باید اجازه بدید هر دو نفر مسائل خودشون رو خودشون حل کنند. از طرفی اگر ارتباطات شفاف باشه و شما بتونید درباره کارهایی که میتونید انجام بدید یا کارهایی که نمیتونید انجام بدید به صراحت صحبت کنید هیچ اصطکاکی بین شما و عروستان پیش نمیاید. این سردی شما در حال حاضر نشات گرفته از خشمی در درون شما هست که به دلیل همین عدم شفافیت در روابط و انتظاراتی که به طور فرضی در ذهن خود از عروستان ساخته اید به وجود آمده است. بهتر است در ذهنتان به هر فرضیه ای برای دامن زدن به تنش ها خاتمه دهید و سعی کنید گذر زمان به آرام شدن احساسهای شما کمک کند. موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha