بی توجهی همسرم نسبت به من

سلام من نزدیک به 8 ساله ازدواج کردم شوهرم 33 ساله و خودم 26 ساله دو تا فرزند هم دارم شوهر از همه نظر خوبه اخلاق، کار، درآمد همه چیش خوبه فقط تنها مشکلی که داره و الان برام خیلی سخته تحملش اینه که فقط به صورت زبانی ابراز علاقه میکنه مثلا امکان داره روزی هزار بار کلمه دوستت دارم و... رو تکرار کنه  میدونم دوستم داره به عشق و علاقش ایمان دارم ولی من اینو نمیخوام من دوست دارم همسرم رمانتیک باشه واسم هدیه بخره تولد و سالگرد ازدواجمون رو یادش باشه یک هدیه ناقابل بگیره و خوشحالم کنه ولی اون نمیتونه این کار رو بکنه هر چقدر باهاش حرف زدم گفتم دلم میخواد اینجوری باشه ولی فایده ای نداشته من امسال و سال های دیگه واسه تولد و روز مرد از یک ماه قبل برنامه ریزی میکنم واسش هدیه میگیرم ولی فکر میکنم احساسش خیلی گرم نیست اصلا خوشحال نمیشه دوست داشتم لااقل امسال تولد من هم همین قدر واسم وقت بزاره ولی تنها کاری که کرد از صبح رفته بود مشهد پدرش رو برده بود دکتر بعد که اومد ساعت 5 سرش تو گوشی بود تاریخ رو دید فقط گفت ااا امروز تولدته مبارکه بعدم با دوستش رفت بیرون حالا که بهش میگم میگه من وقت نداشتم یعنی به نظرتون وقت نداشته یا من زیادی حساس شدم و بزرگش میکنم وقتی ناراحت میشم و سرد برخورد میکنم حتی چند روز اصلا دنبال دلیلش نمیگرده که ببین چه چیزی باعث شده من اینطوری بشم میبینه که چقدر ناراحتم گریه میکنم فقط میگه دوستت دارم فقط تکرار میکنه حتی بعضی اوقات که خیلی ناراحتم بهش میگم من دوست ندارم ولی فایده ای نداره دست آخر بعد از یک هفته جنگ اعصاب تو خونه که اونم بیشتر خودم خودمو میخورم و اون کاملا بیخیال روال زندگی به حالت عادی برمیگرده من خیلی سعی کردم که این اوضاع رو تغییر بدم و مشکلاتم رو ریشه یابی کنم  ولی راه به جایی نبردم تنها با جوش های که زدم خودمو پیر کردم و گر نه چیزی تغییر نکرده نمیدونم شاید مشکل از خود منه ولی من نمیتونم راهی پیدا کنم تصمیم گرفتم انقدر باهاش سرد و یخ بشم که دیگه هیچ  چیزی محبت و علاقه ام محتاج به این مرد نباشه که وقتی تولدمو فراموش کرد یا در طول سال حتی یه هدیه ناقابل برام نخرید اصلا ناراحت نشم و خودمو از درون نخورم نمیدونم چقدر تصمیم درسته فقط میدونم شاید با سرد شدن نسبت به این مرد خودم کمی راحت بشم چون با این اوضاع فقط خودم دارم از درون نابود میشم و کسی هم نمیفهمه حتی شوهرم