اختلاف با جاری

با سلام من یه جاری دارم به شدت دو رو و حسود و با سیاست از همون اول با مادرشوهر و خواهرشوهرم رابطش خوب بود ولی نسبت به من گارد منفی گرفت حتی توی حرفاش هم میگفت که از جاری فامیل نمیشه خدا شاهده من اصلا بدی در حقش نکردم و نمی کنم ولی چند باری شنیدم پشت سرم بد گفته تا ذهنیت همه رو نسبت بهم خراب کنه یک بار علت رفتارشو پرسیدم کارشو و حرفشو توجیه کرد و معذرت خواستم اما مجددا رفتارشو تکرار میکنه من تصمیم به قطع رابطه باهاش گرفته بودم چون چند وقت پیش دعوت کرد شام نرفتم خونشون تا اینکه مادرشوهرم حق به جانب زنگ زده که چرا برای شام نیومدین و اینا حتی اجازه نداد حرفمو بزنم گذشت تا یه مجلسی دعوت بودیم همون جا جاریم اومد با مادرشوهر و خواهرشوهرم دست داد و اصلا منو تحویل نگرفت حتی سلامم نداد درحالیکه قشنگ بغل دست من نشسته بود به مادرشوهرم گفت اصلا ندیدمش و برای سلام دیگه دیر شده بود تا اینکه  منم خواستم بیام خونه با همه دست دادم جز اون که فوری مادرشوهر تو راهرو جلو مو گرفته میگه آره فلانی تو رو ندید تا باهات سلام علیک کنه تو چرا توی جمع بدون خداحافظی باهاش رفتی کلا دیگه بریدم بی احترامی و دورویی رو اون شروع می کنه اونوقت انگشت اتهام همه سمت منه به خدا خسته شدم دیگه به همسرمم میگم میگه اون بده تو خوب باش آخه مگه میشه من یک بار بخشیدمش به خاطر رفتارش و باهاش خوب شدم اما بازم تکرار کرد کارشو اصلا غرور و شخصیت من برای همسرم مهم نیست میگه زن برادرمه دلم نمیخواد پدر و مادرم ناراحت بشند منم دلم میشکنه چطور پدر و مادر و برادرش واسش مهمند اما شخصیت و غرور من اصلا براش مهم نیست رفته رفته محبتم نسبت به همسرمم کمتر میشه دلم شکسته خیلی سخته حق باتو باشه اون وقت اطرافیان تو رو آدم بدی بدونند