اختلاف با همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 54 بازدید

سلام من 25سالمه زندگی با همسرمو با سختی فراوانی شروع کردم .علاوه به تفاوت های زیادی که باهمسرم داشتم زندگیمونو شروع کردیم چون دوسش داشتم.اما شوهرم خیلی آدم عصبی بود سر چیزهایه کوچیک غر میزد قبل ازدواج گفته بود حجاب برام مهمه منم قبول کردم اما بعد ازدواج حتی تو خیابون بلند حرف میزدم منو دعوا میکردن یا حتی میخندیدم میگفتن صداتو نامحرم شنید و بهم توهین میکردن و من بسیار ناراحت میشدم و پشیمون از ازدواج.تو 7سال زندگی مشترک همسرم منو فقط 4بار بردن بیرون شهر گردش و بیشتر وقتا هم باهم دعوامون میشد.بعد ازدواجم همسرم شروع کرد به خریدن پرنده و خیلی هزینه کرد این درصورتی بود که ما حتی پول اجاره خونه و رهن یک خونه رو نداشتیم من حتی تو خونم ماشین لباس شویی ندارم مجبورم برم خونه مادرم لباس بشورم ولی همسرم مدام پرنده خریدن و وقتشونو با پرنده میگذروندن و میگفتن من سرگرمی ندارم اینا عشق منن.و از زندگی من میزد تا به پرنده هاش برسه ماهی 500تومن خرج پرنده هاش بود.ما خونه پدرش زندگی میکنیم پدرش فردی بد دهن ک مدام با حرفاش منو آزارمیداد مثلا میگفت خودشو به ما بند کرده و ازین حرفا .و خواهرشم خیلی از من بدگویی میکرد.و حتی همسرم دوبار بچه منو سقط کرد چون میگفت خرج پرنده و بچه نمیتونم بدم مادرش بهم دارو داد که سقط بشه حالم بد شد و آخر سر مجبور به سقط با قرص شدم.روزایه سختی بود برام همسرم گفت بدنم ناپاک بوده بچه ناپاکه من نمیخام و کلی بهونه اما هیچکدوم منو آروم نمیکرد من یقین پیدا کردم که همسرم دوسم نداره اگه داشت انقدر راضی به عذابم نبود.حتی خونه پدرش چند ماه آب و برق و گاز قطع بود ولی باهاش زندگی کردم.تو این حال ناخوش من یک اشتباه کردم و اینکه با چند تا دوست که تو مجازی باهاشون آشنا شدم رابطه برقرار کردم دختر بودن.یک روز گفتن بیاین بریم باغ ما وما میرفتیم اونجا اونا ماشین داشتن میومدن دنبالم و با شماره یکی از نامزداشون به من زنگ میزدن من این شماره رو سیو کردم که همسرم فکر نکنه مردی مزاحممه.و همسرم یک روز که گوشیم دستش بود این اقا زنگ زدن و حرف نزدن همسرم شک کرد و اومد خونه تلفنمم ازمن گرفت منم سر لجبازی رفتم یواشکی گوشی خریدم.و با دوستام رفتم باغشون که دوتا آقا که نامزد دوستام بودن اومدن اونجا و باهمه دست دادن و احوال پرسی کردن منم باهاشون دست دادم.و بعد چند روز همسرم فهمید که گوشی دارم و کلی دعوا و کتک کاری.من کل قضیه رو واسه همسرم گفتم. با گذشت یک سال ازاین موضوع همسرم هنوز فراموش نکرده روز به روز افسرده میشه با اینکه من حتی با هیچ کس از دوستام رابطه ندارم و جایی نمیرم .همسرم میگه یک چشم منو کور کردی و من نمیتونم کارتو فراموش کنم .من باید چیکار کنم کمکم کنین

پاسخ مشاور

مشاور خانواده

باسلام
 دوست عزيز درمورد صحبتهای اوليه تون درمورد زندگی بايد بگم شما درزندگی حق انتخاب داريد وقتي به گفته خودتون شرايط زندگی تون انقد سخت و غيرقابل تحمل بوده ميتونستيد ازاين نوع زندگی صرف نظر كنيد ولي اگر به هردليلی توی اين زندگی مونديد بصورت غير مستقيم به همسرتون فهمونديد كه هرطور بامن رفتار كنی باز تو زندگی ميمونم پس بايد مسئوليت اين نوع انتخاب و سبک زندگی رو هم بپذيزيد و اصطلاحاً دَم نزنيد .ولی اگر احساس ميكنيد كه درزندگی به شما اجحاف ميشه بايد درصدد بهبود شرايط زندگی تون بربياييد.
 و اما درمورد قسمت دوم صحبتهاتون بايد بگم شما متاسفانه يكی از مهمترين اركان زندگی كه اعتماد متقابل بوده زير پا گذاشتيد وبا اينكار صدمه و آسيب جدي هم به همسرتون و هم زندگی تون زديد وبايد بسيار صبوری كنيد تا اعتماد دوباره ايشون روبدست بياريد دراين مدت بايد تلاش كنيد تا دوباره اعتماد سازی كنيد و با ايشون همدل و همراه بشيد ،


تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha