2723

بچها من ۲۱ سالم بود و شاغل بودم مربی مهد کودک بودم 

روز اول کارم تو محلمون ی پسر اومد بهم شماره داد منم بعد یک هفته با آیدی بهش پیام دادم تا ۱ ماه شمارمو نداشت خواستم یکم بشناسمش بعد بهش شمارمو بدم 

یکبار رفتم با خواهرم و شوهرش توچال بهش نگفتم تو دوماه اول دوستی ی دعوایی کردیم که نگو کلی بد بین شد بهم همش تو تماس تصویری بودم باهاش بعد بابام تو راه پله دیدش داستان شد بابام گفت میخواندت بیاد جلو وگرنه تمومش کن منم بهش گفتم بعد ۱۰ ماه اومد خواستگاری از اول سر مهریه داستان داشتیم مهریه بالا قبول نمی‌کرد منم گفتم مهریه گل می‌خوام ۲۰۰ شاخه بابام گفت نه از اول بابام مخالف بود می‌گفت این شوهر نمیشه برات ولی انقدر دوستش داشتم و بهم توجه محبت میکرد و برام کادو می‌خرید خوش و باباش توجه من جلب کرده بود از خرید وسایل بله برون اینا همه رو باهم پول گذاشتیم و خریدیم بدون کمک کسی اونم نه خونه نه ماشین هیچی نداشت اومد جلو سر حرف جهیزیه که شد رسم داریم ۳ تیکه داماد باید بده قبول نمیکردن آخر گفتن ما هم رسم داریم مراسم عقد باید پدر عروس بگیره بابام قبول کرد بعد عقد سر اینکه بابام گفت شب نیابد داماد بمونه خونه پدر شوهر با بابام دعوام شد و از خونش اومدم پیش مادر شوهرم ۶ ماه زندگی کردم بابام لج کرد گفت جهاز نمیدم یا بیا باهم بریم بخریم شوهرم قبول نکرد گفت پولشو بده ۴ سال پیش ۵۰ میلیون بابام ۲۰ مامانم داد رفتیم ۲۰ خونه پرند اجاره کردیم بقیه رو وسایل گرفتیم بعد ۱ سال تو گوشیش چت دیدم با زن بخشیدم بعدش ولی گردن نگرفت که خیانت کرده بعدش یکسال بعد دوباره تو گوشیش شماره زن می‌دیدم به رو خودم نمیوردم بعدش چت دیدم با ی دختر تو گوشیش که داشتن اصل میدادن بهم دوباره بخشیدمش گل میکشید و اعتیاد به گل داشت از اول اچ آی وی هم داشت ولی من به هیچ کس حرفی نزدم که کسی نفهمه چون سیلیفروش پایین بود کن نگرفتم ...ولی اولین خیانتش زگیل تناسلی گرفت رفت فیریز کرد بعد یکسال بعدش دوباره افتاد تو مواد کمیکال نمیومد خونه یا دیر میومد ازم پول می‌گرفت از محل کارش اومده بود بیرون بیکار بود حدود ۲ هفته اصلا ی وضعی بعد تو گوشیش چت دیدم با زن که درخواست پول می‌کنه از زنه مسن بعد دوباره تو برنامه دیوار دیدم با زن حرف زده ویلا گرفته بود تو کردان رفته بود فامیلشون میگه با دوتا زن رفته خدا می‌دونه من نمیدونم رفتم تست دادم دیدم اچ پی وی نوع پر خطرش ۱۶ گرفتم پشت تلفن یادش رفته بود منو گرفته گفت بریم به دوستش یجایی که داف باشه حالم بد شد تا این که رفتیم تولد دوست دختر دوستش انقدر کشیده بود جلو همه در حد مرگ منو زد باز نرفتم پزشک قانونی گفتم زندگی میکنم باهاش دوستش دارم تا اینکه به بابام گفتم گفت بیا پیش من جمع کن بیا اونم خونه بابام اومد در سوراخ کرد به کل خانوادم فوش داد فوشای بدا الان ۹ ماه خونه پدرم هستم ،داشتیم آشتی میکردیم بابام مخالفت کرد و توی این ۹ماه هنوز نتونستم این موضوع رو قبول کنم و هنوز تو فکرشم و هنوز دوستش دارم نمی‌دونم چیکار باید کنم دو دادگاه میبینمش خوابشو میبینم دارم دیونه میشم ،با این مریضی که بهم داده نمیتونم دیگه ازدواج کنم یا کسی دوست داشته باشم،پزشک قانونی هم رفتم نتونستم ثابت کنم این موضوع رو دارم دیونه میشم

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۵ جنسیت زن شغل قبلاً شاغل بودم ولی ۹ ماه خاندار هستم وضعیت تاهل درحال جدایی
پاسخ مشاور

کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی

وقت بخیر دوست عزیز 
شرایط پر پیچ و خمی را در ارتباط پشت سر گذاشتید اما به یاد داشته باشید در این شرایط که احتمال تغییر بسیار ضعیف هست ادامه دهید و یا عطا را به لقا ببخشید و تصمیم بگیرید با تمام حسی که به ایشان دارید مسیر زندگی خود را بیابید لطفا خود را بیشتر دوست داشته باشید و مهمترین تصمیم و انتخاب زندگیتان را برای خاطر خودتان انجام دهید.  
از یک روانشناس و زوج درمانگر کمک بگیرید.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

فوت فتیش

پاسخ هر فردی در رابطه جنسی خودش به یه عضوی علاقه داره و تحریک میشه،نمی‌توان گفت اختلال هست تا زمانی که آزار دهنده باشد

دارم روحمو آتیش میزنم

پاسخ وقت بخیر دوست عزیز علاقه و دوست داشتن و ابراز کردن این علاقه مندی ها بسیار خوب است اما به شرطی که این احساسات متعادل باشد در صورتی که خارج از تعادل شود هم خودتان و هم طرف مقابلتان را اذیت می کند همین ...

مشاوره قبل از ازدواج( فیتیش پا)

پاسخ شما حتما در ارتباط بیشتر متوجه غیر عادی بودن رفتار ایشون خواهید شد،تا یه حدی طبیعی هست اما چون اطلاعاتی از گفتن درباره چگونگی و بیانش در دست ندارم نمیتوانم نظر قطعی بدهم،در معاشرت بیشتر و توجه بیشتر ش...

سختی های دوری از خانواده بعد از ازدواج

پاسخ سلام به شما☺متوجه این دلتنگیتون هستم و میدونم که اکثرا خانمها بعد از ازدواج بیشتر متوجه وابستگیشون به خانوادشون میشن و دلتنگ.نکته ای که از مطالبتون برداشت کردم، دلخوریهای پیش آمده بین همسرتون و خانواد...