بی توجهی خانواده همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 177 بازدید

سلام من دوسال میشه ازدواج کردم ولی با ازدواجم مخالف بودم  بهشونم گفتم ولی کسی اهمیت نداد  و اصرار به ازدواج کردن یه شیرینی بین خانواده ها خورده شد ما به نام هم شدیم.یه چند ماه شیرین خورده هم بودیم تا اینکه ما از خونه فرار کردم خواستم با کسی دیگه ازدواج کنم نشد منو اوردن خونه الان از این کارم واقعا پشیمونم میدونم اشتباه بزرگی مرتکب شدم ولی خودمم نفهمیدم چطوری این کارو کردم من اصلا جز اون دخترا نیستم و نبودم دوستای بدی داشتم به هرحال همه بامن صحبت کردن من با همسرم ازدواج کردم الان یه بچه داریم همسرم آدم بدی نیست اهل نماز و خداست بعد از اون اتفاق همسرم بازم اصرار داشت که با من ازدواج کنه.رفتارش با من خوبه مشکل من خانواده همسرم هستن ولی رفتارشون اصلا خوب نیست بین من و عروس های دیگش فرق میزاره. عموم رفتارش بامن خوبه ولی دختر عموهام و زن عموم نه. من باهمسرم دختر عمو وپسر عمو هستیم هرکاری کردم تا بامن خوب بشن نشده نمیدونم باید چیکار کنم وقتی یه رفتار بدی بامن دارن فقط میشینم گریه میکنم الا مشکل معده و اعصاب پیدا کردم یه ذره گریه کنم حالم خراب میشه من باید چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنید.

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۵ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست گرامی
به هر حال شما در زمانی از زندگیت دست به رفتاری زدی که شرایط سختی رو برات رقم زده
جان دلم هرچقدر پافشاری کنی اونا تو رو بپذیرن بیشتر طردمیشی
لازمه این شرایط رو بپذیری مهم اینه که همسرت با این شرایط کنار آومده و هردو راضی هستید 
توصیه می کنم برای سلامتی خودت که از هرچیزی مهم تر هست به یک رواندرمانگر مراجع کن تا بتونی این مسایل رو در درون خودت حل وفصل کنی 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha