دوراهی بین ادامه زندگی یا طلاق

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 81 بازدید

سلام. من ۵ ساله که ازدواج کردم وقتی اومدن خواستگاریم گفتن تا۱سال دیگه خونه میخریم موقع مهریه هم ۳دنگ قرار بود به ازای سکه باشه که تو محضر اسمی از خونه نبود که ما فهمیدیم با منت قهر اضافه کردن.اوایل خانواده شوهرم خیلی مذهبی بودن خیلی اما خانواده من متوسط قدری خانواده شوهری مذهبی بودن که پدرشوهرم به شوهرم گفته چرا رژ قرمز میزنه یا چرا آستین مانتوش کوتاه تا قبل از اون شوهرم هیچ مشکلی نداشت که من چطوری میگردم بعد از اون حرفا تا الان خیلی عوض شده.۱-الان که ۵ سال گذشته خبری از خونه نیست شوهرمم که یکبار به پدرش گفت خونه میخوام پدرش گفت من پول ندارم هرچی پول دارم گذاشتم برای جهیزیه خواهردت توام هرکاری میخوای بکن به من ربطی نداره الان خونه اجاره ای هستم موقع خونه پیدا کردن پدرشوهرم ۲ تاخونه نشون داد گفت یکی از این دوتا.کار به خونه ندارم میگم شوهرم گناه داره پدرش پشتت خالی کرده اما میگم حداقل بریم خونه بزرگتر که همه وسیله هام استفاده کنم هیچکدوم از وسیله هامو استفاده نکردم همشون توجعبن.۲- بعداز گذشت چند وقت که خانواده شوهرم ب سرووضع من گیر دادن خودشون عوض شدن خودشون مانتویی شدن ما تو شهر نسبتا کوچیکی زندگی میکنیم اون قدری اوضاعشون بدشده که دستیار امام جمعه به پدرشوهرم زنگ زده گفته چرا این قدر عوض شدین پدرشوهرم خادم یکی از مسجدای شهرمونه.منم به شوهرم میگم وقتی خانواده تو همشون مانتویی هستن خانواده منم مانتویی هستن چرا فقط من چادر سرم باشه که همش حرف بفهمم میگه من مهمم.۳-من الان نزدیک به ۲سال بچه میخوام اما شوهرم میگه تا نریم خونه خودمون بچه خبری نیست.۴-شوهرم خیلی وسیله دوست و پول دوسته از نظر خوراک و پوشاک خوبه مثلا میخوام برم کلاس ورزش میگه پول ندارم میگم ماشین بده برم جایی میگه نه اصلا ماشین تاحالا بهم نداده موندم دیگه.۵-خیلی تنبل و دهن بین خانوادشه اگر من چیزی بگم فایده نداره اماهمون حرفو مادرش یا خواهرش بزنه حرف حسابیه.۶-یه چند باری به مامانمم گفتم میخوام جدابشم خسته شدم ازاین کارش اخلاقشون من حتی همراه خانواده شوهرم تو حیاط خونشون نرفتم هرجا میرن ماباید از استوری بفهمیم رفتن مسافرت. دیگه نمیتونم بعضی وقتا میگم اگه بچه بیاد خوب میشه همه چی بعضی وقتا میگم واسه چی بدبخت بشه مثل من. مامانم میگه به خدا توکل کن من میگم اونا که دم از قرآن نماز و خدا میزنن اینجوری دل میشکنن ناراحت میکنن خدا اگ همیخواست کاری کنه تاحالا کرده بود.از بس از خود خدا و بنده خدا ناامید شدم دیگه ایمانمم دارم ازدست میدم.۷-بخاطر بعضی از اخلاقای خوبش کمی از ناراحتیم کم میشه اما وقتی میبینم هم خودش هم خانوادش منو عذاب میدن میخوام جدا بشم. جدابشم خانواده خودم پشتم نیستن زندگی بکنم احساس خوشبختی ندارم موندم چیکار کنم؟؟؟!!

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۴ جنسیت زن شغل خاندار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزيز 
ميدونم كه براتون ازار دهنده بوده اما اين مشكل انهاست و نبايد مدام فكر كرد راجب اينكه چرا پشت پسرشون را خالي كردند راجب موضوع خانه حرف بزنيد و علت را بپرسيد
اينكه همسرتون علاقه مند به چادر هست قطعا ربطي به خانواده اش نداره 
راجب بچه دار شدن اين حرف منطقي است كه با به دنيا امدن كودك مخارج زياد تر ميشه و ان زمان با توجه به شرايط اقتصادي خريد خونه سخت تر ميشه 
موضوع ماشين را بپرسيد شايد ايشون نگراني دارند كه اتفاقي نيفته و دليل ماشين ندادن به شما اين باشه 
خيلي مواقع با حرف زدن سوالات ذهني حل ميشود 
عزيزم ميدونم كه سخته اما تلاش كنيد براي خود زندگي كنيد نه اطرافيان و يادتون باشيد خداوند صبور است 
كمي خود را سرگرم كنيد و به فعاليت هاي بپردازيد كه به ان ها علاقه داريد 
جدايي يك مسيره جديده كه فقط خودتون ميتونيد انتخاب كنيد اما بهتره قبل هر تصميمي سود و زيان كنيد .

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha