بچه خواهر شوهر من ۹ سالشه
بعد این بچه ذات خوب و مهربونم بچگانه ندارن قشنگ معلومه .حسوده بدذات ه .پو زیشن جن سی رو عروسک پیاده می کنه .چند بار هم دیدم می خواد به بچه من دست دراز کنه وقتی سرم گرم کار بود ولی دیگه نمیذارم
حالا حیوون ازاره شدید
مثلا ماهی تنگ خونه مادرشوهر و بالا ماهی رو بریده بود
یا دم گربه بیچاره رو بریده بود چشم مرغ رو درآورده بود
من خیلی ناراحت شدم حتی شوهرم زد تو گوشش
ولی پدر مادرش جوری با افتخار میگن دل و جرئت داره
ولی قشنگ استعداد قاتل و متجاوز شدن و داره
دو بار هم از مدرسه اخراج شده
حالا بماند .دختر من یه خرگوش داشت تو شهرستان خونه مادرشوهر میذاشت .رفته گوش خرگوش و از بالا بریده خرگوش ه از خونریزی مرده .دیشب شنیدم .منم به مادرشوهر گفتم چرا این حیوون آزار و پیش حیوون ها میذاری .از خدا نمی ترسی
اونم گفت بچه ست منم گفتم نخیر اون یه قاتل ه
بعد زنگ من به مادرشوهر زود همین خواهر شوهر زنگ زده که شوهرمو می فرستم دم در خونه تون یا به برادرم میگم فلان کنه بزنه .منم گفتم برادرت هم حق و به من میده .زنگ زده به شوهرم .شوهرم هم پیش من بود .شوهر گلابی من که گلابی ه ببین چقدر ناراحت شده بود که برگشت به خواهرش گفت اگه بچه زیر پل هم می موند و بزرگ میشد تربیت ش از بچه تو بیشتر بود
خیلی ناراحت شدم می خواستم زنگ بزنم پلیس ولی شوهرم نذاشت ...
کاش این بچه رو ببرن روانپزشک