شب مادرشوهرم دعوت کرد خونش بعد که رفتیم با اینکه جاریم ازم بزرگتره حتی سرشو نچرخوند سلام بده اما وقتی شوهرم اوند تو پاشد بهش سلام داد و اینا بعد دخترش دخترم قل دومم که دوسالشون هی اذیت میکرد بعد پدر شوهرم بجای اینکه به دختر اون بگه آبجیته اذیتش نکن برگشت به دخترم میگه آبجیته باهم بازی کنید و بعد مادرشوهرم هی موقع حرف زدن یا وقتی بحثم میشه طرف جاری رو نگه میداره انگار من غریبم