یه رمان برای چن سال پیشه اسمش یادم نیست.

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/17

تعداد پست: 5093

اسم پسره کیانوش بود یا کیارش.. دختره پریناز... بعد فک کنم دختره خون بس بود...ازدواج کردن پسره ادم حسابش نمیکرد دختره رو.. بعد دختره رفته بود تنها زندگی میکرد.. پسره عاشقش شده بود.. دختره ناخواسته حاملع شد.. سقط. کرد.. اخرش برگشت پیش پسره.. اسمش چی بودددد🤐🤐🤐🤐

کاش یکی بود دوسم داشت...

1401/10/05

10:57

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

ساحل_ترکیده_هزاربار

عضویت: 1401/08/25

تعداد پست: 1782

رمان آبدوغ خیاری😐😬

قبل از ریپلای اینو بخون......» نظرمن، اعتقادمه. بابت اعتقادم نه به تو نه هیچ کس دیگه ای جواب پس نمیدم. هرجایی خواستی بیا باهات بحث میکنم اما اینجا رو نگه داشتم برای تخلیه احساساتم پس مخالفی ریپلای نکن که بشورمت و قطع بشم.

1401/10/05

10:58

0 نفر لایک کرده اند ...

m1638

عضویت: 1401/04/04

تعداد پست: 1105

فهمیدی به منم بگو جالب بود

تبریک

❤تو از اول گفتی بیا مثل دوتا رفیق کنار هم باشیم.( واز اون روز تو شدی تمام وجودم رفیق)(همسرم جانم) 😘❤

1401/10/05

10:58

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان_ستایش

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

شانلی_aban

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/17

تعداد پست: 5093

رمان آبدوغ خیاری😐😬

فک کنم هنو ده سالم بود خوندمش😂😂😂ولی دوس دارم دوباره بخونمش

کاش یکی بود دوسم داشت...

1401/10/05

10:59

0 نفر لایک کرده اند ...

شانلی_aban

مدیر استارتر

عضویت: 1398/10/17

تعداد پست: 5093

فهمیدی به منم بگو جالب بود

اصن هرچی تو نت میزنم نمیاد.. خیلی بچه بودم خوندم اینو.. دلم. میخاد دوباره بخونمش

کاش یکی بود دوسم داشت...

1401/10/05

11:00

0 نفر لایک کرده اند ...

lonleyqueen

عضویت: 1401/03/12

تعداد پست: 7497

عجب داستان قاراش میشی😑

یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨

1401/10/05

11:01

0 نفر لایک کرده اند ...