نه بابا
خانمه خیلی ترسو بود خیییلی شوهرش خیلی بداخلاق بوذ
ماهم میترسیدیم ازش وفتی میدیدمش
نمیگم شوهر شمام همینطوریه
ولی چند روز قبل ک بیان تو ساختمون ما ، شوهرش با ی زنه دیگه و مادرش چند روز اومدن زندگی کردن
بعد این همسایمون اومد
مرده زن دوم داشت
بعد ب زنش میگفت چون ب جامعه اعتماد ندارم و خرابه نمیخواد بری بیرون
خانمه چند سال مادرشو ندیده بود