امشب رفتیم خونه دوست همسرم شب نشینی
شوهرم شام کم خورده بود هی گفت دلم املت میخاد زنش غذا اورد گفت نمیخوردم بعد گفت بریم تخم مرغ بگیریم املت بپزیم منم گفتم علی زشته ساعت ۱۲ و نیمه
بریم خونه
بعد یهو گفت بریم اصلا جیگرکی مهمون من
با اینکه خونه چیزی نداشتیم و قسط هامون عقب افتاده
منم نتونستم دیگ جلو اونا چیزی بگم ولی خیلی ناراحت شدم
اقا اماده شدن و راه افتادیم با ماشین ما بریم
ماشین ماهم یه سیستم خیلی قوی داره من و خانومش عقب نشستیم آقایون جلو