قرار بود دندونی بپزیم واس پسرم ، چند روز قبلش اومد جنگ و جدل سر چی از رو حسادت انداخت مامانمم بود
شوهرمو پرکرد رفتار بد کرد شوهرم مامانمم ناراحت شد مریض شد بدجور
دیگر یک ماه خوابید تو بستر، دندونی بچم خراب شد گریه میکردم فقط دلم میسوخت
سالها بعد گندم خیس کردن برای دندونی بچه دخترش ک مادرشوهرم سالم سالم یهو سکته کرد راهی بیمارستان شد گندم های خیس شده گندیدن ، من ب شوهرم گفتم عه جه عحیب برامنم همینطور شده بود